تعریف انضباط
انضباط:به وضعی در سازمان اطلاق می شود که در ان ، کارکنان بر پایه مقررات و استانداردهای رفتار مقبول عمل کنند.( دولان و شولر ،1381،ص528)
تعریفی دیگر از انضباط:به نظر هنری فایول ،اطاعت وتعهد ناشی از توافق مدیر وکارکنان را گویند،خواه به صورت کتبی،خواه به صورت خط مشی های نا نوشته و شفاهی.( رضاییان،1385، ص 45)
در کتب فرهنگ لغت انضباط به معنی خوب نگاه داشته شدن ،مرتب بودن ،اراستگی و نظم و ترتیب امده است.بنابراین میتوان در تعریف انضباط بیان کرد که النضبالط به معنی انتظام و اطاعت منطقی که مطابق با قوانین و مقررات میباشد.در واقع انضباط به شرایط سازمانی که کارکنان رفتار خود را منطبق با قوانین و استانداردهای مورد پذیرش سازمان قرار میدهند اشاره دارد.(سیدجوادین،1387،ص 377)
مفهوم انضباط:در تفکر سنتی انضباط را قدرتی سازمانی میدانند که براساس ان میتوان فرد متخلف از مقررات را تنبیه نمود.(سید جوادین،1387،ص 377)
گروهی انضباط را قدرتی دانسته اند که باید در سازما وجود داشته باشد تا بتوان بوسیله ا ن کارکنانی راکه قوانین ومقررات اداری را زیر پا گذاشته اند تنبیه نمود،گروهی نیز انضباط را وجود جو و شرایط خاصی در سازمان تعریف کرده اند که کارکنان را ملزم میکند رفتاری معقول و مقبول در چهرچوب قوانین و مقررات سازمان در پیش گیرند. در حالیکه گروه اول انضباط را تنبیه کارکنان خاطی و گروه دوم انضباط را رفتار منظم و مرتب انان در سازمان میدانند.گروه سومی نیز وجود دارند که معتقدند که انضباط ابزاریست که سرپرست از ان برای اصلاح رفتار نا مطلوب استفتده مینماید..به عبارت دیگر با اعمال انضباط است که کارکنان وادار به رعایت
قوانین و مقررات اداری و اتخاذ رفتای مناسب و مطابق با استانداردهای وضع شده در سازمان میگردند.(سعادت،1390،ص 306و307)
برخی دیگر انضباط را شرایط خاص در سازمان تعریف کرده اتد که کارکنان را ملزم میکند رفتاری معقول و مقبول در چهار چوب قوانین و مقررات سازمان در پیش گیرند که در این تعریف انضباط را به مفهوم رفتار منظم و مرتب در سازمان میدانند. و برخی معتقدند که انضباط ابزاری جهت اصلاح رفتار نامطلوب توسط سرپرست میباشد.(سیدجوادین،1387،ص 377)
امروزه این تعبیر که هدف اصلی از انضباط باید تغییر و اصلاح رفتار و عملکرد کارکنان باشد قوت گرفته است. و منای تنظیم بسیاری از قوانین و مقررات انضباطی را تشکیل میدهد.بنابر این تنبیه کارکنان خاطی در ساطزمان به خودی خود هدف نیست.بلکه مکانیسمی است که بوسیله ان تغییرات رفتاری مطلوب در وی بوجود می اید.نکته جالبی که هنگام بحث درباره انضباط باید در نظر داشت این است که کلمه انضباط ترجمه کلمه discipline است که از کلمه disciple به معنی شاگرد و مرید گرفته شده است و اشاره به نقش مهم رییس (مراد)در شکل گیری رفتار مرئوس (مرید)داردو نشان می دهد رهبری موثر رییس عامل اصلی در چگونگی رفتار و کردارفرد است.اگر در بدو ورود به سازمان برای کارکنان تشریح گردد که چه انتظاری از انان وجود دارد و
کارکنان قوانین و مقررات کاری را معقول و منطقی بدانند معمولا خود قوانین را رعایت می کنند و میکوشند تا رفتاری مناسب داشته باشند.ولی به دلایل مختلف از جمله رهبری و مدیریت ضعیف رییسان و یا فقدان انگیزه کافی در کارکنان خود نظمی و و انضباط در همه اعضای سازمان مشاهده نمیشود و بناچار باید با توسل به تنبیه افراد را وادار به رفتاری کرد که از نظر سازمان درست و مطلوب است.(سعادت،1390،ص 307)
در دیگر منابع واژه انضباط به معنی وضعی در سازمان اطلاق میشود که در ان کارکنان بر پایه مقررات و استانداردهای رفتار مقبول عمل میکنند.در اکثر موارد خود کارکنان انضباط را رعایت مبکنند یعنی خود را با رف5تار درست تطبیق میدهند زیرا اعتقاد دازرند که ان رفتار درست است.هنگامی که کارکنان به انچه از انان انتظار میرود اگاه شوند ، و اگر این استانداردها و مقررات
را منطقی بدانند در صدد براوردن انتظارات سازمان بر خواهند امد .ولی همه کارکنان مسئولیت منضبط بودن را نمیچذیرند.مفاهیم انگیزشی که به طور معمول در سازمانها به کار گرفته میشود
برای ایجاد رفتار مسئولانه در برخی از انان بسنده نیست.این دسته از کارکنان تا اندازه ای به ان نوع از اقدامهای اتنضباطی نیاز دارند که همگان انرا تنبیه میدانتند.( دولان و شولر ،1381،ص 528)