می دهد.
حداقل یک مزیت بالقوه و به هم پیوسته وجود دارد که در صورت مقایسه شیوه نگرش والتز و مرشایمر به دو قرن اخیر به وضوح مشاهده خواهند شد: نخست آنکه بعد جغرافیایی این ایده را مطرح می کند که منطقه گرایی یکی از ویژگی های ذاتی ساختار نظام بین الملل است؛ دوم آنکه مرشایمر در می یابد که وی هیچ بدیلی جز تحقیق در مورد تأثیر وضعیت تک قطبی بر رفتار دولت ها ندارد، سوم آنکه رهیافت مرشایمر تأثیرات متفاوت ساختار نظام بر جهت گیری سیاست خارجی کشورها را بر اساس مکان جغرافیایی آنها نشان می دهد. ( لیتل 347:1389)
با این حال جغرافیا حوزه گسترده ای است و در حقیقت، مرشایمر اساساً تنها بر یک جنبه از آن تمرکز می کند: تمایز میان خشکی و دریا. به کلام دیگر، اگر این دو عامل توجهی به دوگانگی خشکی و دریا نداشته باشند، درک پیامدهای ساختاری آنارشی و توزیع قدرت در نظام بین الملل ممکن نخواهد بود. هدف مدل وی آن است که نشان دهد قدرت های بزرگ جزیره ای و قاره ای واکنش های متفاوتی به موازنه قدرت نشان می دهند. ( لیتل 347:1389)
از دیدگاه مرشایمر دریاهای بزرگ توانایی فرافکنی قدرت یک ارتش را به شدت محدود می سازد.
سیاست خارجی از منظر مرشایمر
اشاره به بعد سیاست خارجی در مدل مرشایمر رهیافت او را بیش از پیش با رهیافت والتز متفاوت می سازد.
مرشایمر احتمال ظهور هژمونی بین المللی را در نظر می گیرد و برای انجام این کار مدلی را طراحی می کند که می توان آن را برای توضیح سیاست خارجی کشورهای مجزا و آثار بین المللی مورد استفاده قرار داد. وی به دلیل ارتباطی که بین جغرافیا و ساختار نظام بین الملل برقرار می سازد قادر به انجام چنین کاری است. ( لیتل 357:1389) مرشایمر عقیده دارد که طیفی از گزینه های استراتژیک پیش روی قدرت های بزرگ وجود دارد و او سعی دارد نشان دهد که گزینه های که آنها انتخاب می کنند تحت تأثیر تلافی موقعیت جغرافی شان و توزیع نظام مند قدرت یکدیگر قرار دارد. ( جان 350:1388)
به بیان مرشایمر قدرت های بزرگ دو هدف استراتژیک دارند. هدف نخست به تحصیل قدرت و هدف دیگر به خویشتن داری هژمونهای بالقوه مربوط می شود: او می گوید جنگ به لحاظ تاریخیی یکی از مؤثر ترین راه ها برای افزایش قدرت بوده است. مرشایمر در طرح دیدگاه مذکور این ادعا را که جنگ ارزش ندارد را به شدت رد می کند. ( لیتل 357:1389)
به نظر مرشایمر اکثر قدرت های بزرگ کشورهای تجدید نظر طلب هستند.
رقابت تسلیحاتی هسته ای نوعی موازنه داخلی است، اما مرشایمر به دو مانور کاملاً متفاوت و تاریخی قدرت های بزرگ جهت بازداشتن هژمون های بالقوه اشاره می کند: یکی موازنه خارجی دیگری احاله مسئولیت. مرشایمر می گوید وقتی یک قدرت بزرگ با یک هژمون بالقوه مواجه می شود، احاله مسئولیت بهترین استراتژی است. ( لیتل 359:1389)
در این استراتژی قدرت های بزرگ شخصاً برای مهار عنصر به هم زننده وضع موجود و اصول و قواعد حاکم بر نظام بین الملل اقدام نمی کنند. بلکه برای اجتناب از خشونت، بازیگران دیگر را که منافع آنها در خطر قرار گرفته را در مقابل عنصر برهم زننده وضع موجود تشویق کرده و یا حتی با پرداخت هزینه هایی این اقدام آنها را به واکنش وادار کنند. ( کاظمی، عزیزی، 252:1390)
پس به اعتقاد مرشایمر دولت ها در سیاست خارجی خود باید اقداماتی را اتخاذ نمایند تا به هژمونی برسند و همیشه به دید تردید به قدرت های دیگر بنگرند. و دولت ها باید دو کار انجام دهند:
1. کنترل هژمونی در سطح منطقه
2. کنترل هژمونی در سطح بین الملل
3.
هژمون از دیدگاه مرشایمر
دولت هژمونی دولتی است که آنقدر قدرتمند است که بر دیگر دولت های نظام تسلط دارد و هیچ کدام از دولت های دیگر نظام بین الملل بضاعت نظامی لازم برای برپا کردن یک جنگ جدی با آن را ندارد. در اصل هژمون تنها قدرت بزرگ در نظام است. ( مرشایمر 46:1389)
هژمون به معنای سلطه بر نظام بین الملل است که معمولاً سلطه بر کل جهان تلقی می شود. با این حال ممکن است مفهوم هژمونی به صورت جزئی تر برای یک منطقه جغرافیایی خاص به کار رود مثلاً برای اروپا، شمال شرق آسیا و نیمکره غربی. ( مرشایمر 46:1389)
بهترین موقعیتی که یک قدرت بزرگ می تواند امیدوار به کسب آن باشد تبدیل شدن به هژمون منطقه ای و در صورت امکان کنترل منطقه همجوار و یا قابل دسترس از طریق زمینی است. ( مرشایمر 47:1389)
خلاصه، شرایط ایده آل برای هر قدرت بزرگ این است که تنها هژمون منطقه ای در جهان باشد، چنین دولتی طرفدار وضع موجود بوده و مدت ها نحوه ی توزیع قدرت موجود را حفظ خواهد کرد. ( مرشایمر 48:1389)
نظم جهانی مرشایمر
قدرت های بزرگ در راستای ارتقای نظم جهانی با هم همکاری نمی کنند. بلکه هریک برای افزایش سهم خود از قدرت جهانی در تکاپو هستند که به احتمال زیاد در رسیدن به این اهداف و برقراری یک نظم با ثبات بین المللی با هم تعارض پیدا می کنند. این به آن معنا نیست که قدرت های بزرگ هیچ تلاشی در راستای ممانعت از جنگ و حفظ صلح انجام نمی دهند. بر عکس آنها سخت در تلاشند از جنگ هایی که ممکن است قربانی آن باشند بپرهیزند. ( مرشایمر 56:1389) نظم بین المللی در هر عصر محصول رفتار قدرت های بزرگ نظام در آن دوره برای تأمین منافع افرادشان است. به عبارت دیگر شکل گیری نظام بین الملل نتیجه ناخواسته رقابت امنیتی قدرت های بزرگ است نه عملکرد آنها در راستای سازمان دهی صلح. ( مرشایمر 56:1389)
مطمئناً رقابت قدرت های بزرگ گاهی اوقات منجر به ایجاد یک نظم بین الملل با
ثبات می شود مانند آنچه در جنگ سردرخ داد. با وجود این قدرت های بزرگ به تلاش خود برای افزایش سهمشان از قدرت جهانی ادامه می دهند و اگر فرصت مناسبی برای این کار پیدا کنند بیدرنگ نظم بین الملل حاکم را بر هم می زنند. ( مرشایمر 57:1389)
به اعتقاد مرشایمر دولت های بزرگ به دو دلیل نمی توانند خود را به ایجاد یک نظم جهانی مبتنی بر صلح متعهد سازند. نخست اینکه دولت ها نمی توانند در مورد یک فرمول کلی برای تحکیم و تقویت صلح به توافق برسند. دوم، قدرت های بزرگ نمی توانند ملاحظات قدرت را به کناری نهاده و برای ارتقای صلح بین المللی تلاش کنند چرا که نمی توانند مطمئن باشند که تلاش هایشان به ثمر خواهد نشست. چنان چه کوشش های آنان با شکست مواجه شود احتمالاً باید برای بی توجهی به موازنه قوا بهای گزافی بپردازند. زیرا هیچ اقتدار مرکزی در نظام بین الملل وجود ندارد تا به استمداد به آن روی آورند. ( مرشایمر 59:1389)
بنابراین از دید مرشایمر تنها راه دست یابی به امنیت و ایجاد نظم دست یابی به هژمونی است.
در جست و جو و کندوکاو رویداهای بین المللی ذهن به این نتیجه رهنمون می شود که این رویدادها را بیشتر در چارچوب نظری واقع گرایی می توان توضیح و بررسی کرد. بنابراین همچنان نظریه غالب برروابط بین الملل و الگوی امنیتی حاکم موازنه قواو واقع گرایی است. از دید واقع گرایان اصول اخلاقی جایگاهی ندارد و به آن به دید تردید نگاه می کنند همچنان که کیسینجر در رابطه با کردهای عراق بیان می کند: که هدف ما رسیدن به اهداف مان است نه حمایت از گروه یا ملتی که بر آنها ظلم شده یا می شود این گفته به خوبی اصول اخلاقی را از دیدگاه واقع نگری بیان می دارد. واقع نگری به رهبران کشورها هشدار می دهد تا منافع خود را در راه پایبندی به دیدگاه های مبهم اخلاقی قربانی نسازد. در رابطه به تحقیق حاضر از چارچوب نظری نو واقع گرایی تهاجمی مرشایمر برای توضیح آن استفاده شده است. به اعتقاد واقع گرایی تهاجمی ساختار نظام آنارشیک است ویژگی ساختار آنارشیک را نا امنی و ترس تشکیل می دهد بنابراین قدرت ها در پی افزایش قدرت نسبی خود سعی بر کاهش قدرت رقبایشان است. همچنین رئالیست تهاجمی تمایلات هژمونیک قدرت های بزرگ را با اهمیت می داند آنها در جستجوی سیطره ی حداکثری بر منابع ثروت جهانی و … در منطقه خود و تفوق بر رقبا هستند، در این باره میتوان به اهداف آمریکا و همچنین اسرائیل در دست یابی به منابع نفتی و آبی غنی در کردستان عراق اشاره کرده که در این راستا شرکت های آمریکایی با سرمایه گذاری و همچنین سیاست های دو کشور اسرائیل و آمریکا در جهت دست یابی و کنترل منابع این منطقه می باشد.
از دیدگاه واقع گرایی تهاجمی ترس زمان و مکان های متفاوتی دارد اما هرگز اهمیت خود را از دست نمی دهند. از نظر قدرت بزرگ بقیه ی قدرت ها تهدید محسوب می شوند. دولت های بزرگ در پی فرصتی هستند تا توازن و تحول برآمده را به نفع خود بر هم زنند. در نتیجه ی چنین نگرشی با از بین رفتن رژیم بعثی صدام حسین که مخالف اسرائیل بود و همچنین با توجه به اینکه حکومت اقلیم کردستان در وضعیتی مشابه خود اسرائیل قرار داشت این کشور در صدد نزدیکی به اقلیم کردستان برآمده و در زمینه های گوناگون سیاسی و اقتصادی به دنبال گسترش نفوذ خود می باشد. همچنین اقلیم کردستان با توجه به اینکه در منطقه ای محصور شده که دسترسی به آبهای آزاد ندارد کاملاً شکننده می باشد علاوه بر آن این اقلیم درصدد دست یابی به اهداف آشکار و پنهان خود درصدد موازنه است که در این صورت است که با نزدیکی به اسرائیل و آمریکا درصدد دستیابی به امنیت و بقاء می باشد.
در رئالیست تهاجمی مرشایمر اصل در شناسایی خطرات بالقوه و مقابله با آن است. از منابع نا امنی تردید در مورد نحوه ی به کارگیری منابع در آینده از سوی کشورهاست. در این باره قدرت های بزرگ دو مانور کاملاً متفاوت و تاریخی جهت بازداشتن هژمون های بالقوه اتخاذ می کنند که 1. موازنه خارجی است و 2. احاله مسئولیت در این حالت قدرت بزرگ برای اجتناب از جنگ با قدرت بالقوه وارد جنگ نمی شود بلکه بازیگران دیگر را که منافع آنها در معرض خطر قرار گرفته را تشویق به این کار می کند و هزینه هایی را نیز می پردازد.
بنابراین دولت ها باید دو کار انجام دهند
1. کنترل هژمون در سطح منطقه
2. کنترل هژمون در سطح بین الملل
ایران در منطقه خاورمیانه یکی از قدرت هایی است که از توانایی های لازم ( بالقوه) برای تبدیل شدن به هژمون برخوردار می باشد. دشمنی و تقابل گویی جمهوری اسلامی ایران با آمریکا و اسرائیل ترس این دو قدرت را برانگیخته است. بنابراین برنامه ها و استراتژی های این دو قدرت در راستای کنترل هژمونی ایران در منطقه می باشد.
آمریکا در این راستا دو مانور را در مقابل قدرت گیری جمهوری اسلامی اتخاذ نموده است.
1. موازنه ی خارجی : از طریق شورای همکاری خلیج فارس و دشمن قلمداد کردن ایران نسبت به دول عربی منطقه
2. احاله مسئولیت : تقابل گویی کشورهای عربی سنی مذهب منطقه با ایران شیعی و همچنین اقلیم کردستان عراق و تأثیر آن بر کردهای ایران و کمک به گروهک های ضد انقلاب و تجزیه طلب کرد از جمله ( دموکرات، کومله، پژاک).
همچنین با توجه به دیدگاه مرشایمر بهترین گزینه برای رژیم صهیونیستی درصدد تحقق هدف بقاء خود رسیدن و دست یابی این رژیم به هژمونی منطقه می باشد. این رژیم درصدد دست یافتن به متحدان در منطقه می باشد تا به موازنه مقابل دول همسایه و دشمن دست یابد.
فصل سوم
شرایط تاریخی، اجتماعی، فرهنگی و ژئوپلیتیکی کرد
کردها از افسانه تا تشکیل دولت اقلیم
بی شک تاریخ تمدن انسان، کمتر از تاریخ زندگی وی روی کرۀ زمین است. گرچه هر روزه آثار و مدارک بیشتری کشف می گردد و گویای این واقعیت است که بیش از صد هزار سال است که بشر، این کرۀ خاکی را تسخیر کرده و روی آن زندگی می کند ولی مدراک موجود دال بر وجود فرهنگ و تمدن امروزی در آن زمان نمی باشد. این مدارک تنها وجود انسان را نشان داده و قادر به توضیح تمام زوایای اجتماعی و مدنیت آنان نیست. یکی از نشانه های تمدن وجود سواد و نوشتار می باشد که وجود آن در گذشته ی دور به اثبات نرسیده و مجسمه ای سنگی یا تکه ای سفال، به طور کامل ما را به هدف نمی رساند. برای تشخیص نژاد ملل مختلف نمی توان بیشتر از 3500 سال قبل از میلاد به عقب برگشت، بیش از آن بر اساس حدس و گمان بوده و