سلطان محمد تیمور: ر.ک ص۱۰۴/ س۵٫
دُوچار خوردن: صفت مرکب، روبرو شدن، مواجه شدن، ملاقات ناگهانی. (لغ)
مَمَرّ: اسم مصدر عربی، گذر، عبور، گذار نهر و مجرای آب. (لغ)
و چند قاق شکسته پیش راه آمد که سدّ شکاف هر یک را ده هزار خروار هیزم زیادت میبایست و ممّر چنان تنگ بود که چند تیرانداز بر روی یخ میبایست رفت تا بر کنار آن رخنه رسند که یخ آنجا شکسته بود و اسب اصلاً بر روی یخ نمیتوانست ایستاد و قدم او متزلزل میگشت و سرما در مرتبه بود که اصلاً متصور نبود دست از روی باز داشتن و آینه روی را از غلاف آستین عاری گذاشتن. چون شب هنگام بود بر کنار قاق منزل اختیار کردیم و اکثر امرای نامدار را یراق و پرتال همراه نبود. فامّا این فقیر از پرتال خود جدا نیفتادم و چون دست در عروه وثقی جهاد زده بودم از پا نیفتادم، بر کنار خیمهها زدیم و از هیزم غضا که فارسیان او را طاق گویند و بعضی ترکان گوییا غنج، آتشهای عظیم بر افروختند و هر که را زواده همراه بود آش پخت و آنکس که زواده نداشت به کباب دل سوزان، در شوق کباب آتشی میافروخت، ما آشی پختیم و ساعتی سر راحت بر بالین استراحت نهادیم، چون شعله دیده به خواب منطفی گشت و چراغهای نازلان رو در افسردگی نهاد، آتشها مخمود و شعلهها مفقود از برای فقدان طریق عبور خواطر همگنان سمیر حزن و ملالت و همچو بنی اسرائیل حیران در تیه ضلالت بازمانده و سمند تفکر در میدان تحیر رانده، چه میان لشکر و حضرت خان مسافتی بسیار بعید افتاده بود و طریق وصول متعذر شده.
شعر
أینَ السبیلُ إلی الحَبیبِ و دونَه الرّجلُ حافیه و مَالی مَرکَبٌ |
قُلَلُ الجِبالِ و دو نَهّن خَتُوفُ و اللکفُ صِفرٌ و الطریقُ مَخٌوفُ |
بیت
شب تاریک و ره باریک و گردابی چنین هایل | کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها |
توضیحات
قاق: ر.ک ص۱۰۸/ س۱۶٫
ممرّ: ر.ک ص۱۰۸/ س۲۱٫
و چند قاق شکسته پیش راه … : چند قاق در پیش راه آمد که دارای شکاف عمیق بود، به طوری که اگر ده هزار خروار هیزم برای پر کردن آن شکاف میریختی، پر نمیشد و زیادتر لازم بود. و راه عبور آنچنان تنگ بود که به اندازهی مسیری که چند تیر پرتاب گردد، میبایست از روی یخ عبور میکردی و این مسیری طولانی بود، تا به آنجائیکه یخ شکسته بود میرسیدی.
آینه روی: اضافه تشبیهی.
غلاف آستین: اضافه تشبیهی.
سرما در مرتبه بود … : آنقدر سرما شدید بود که تصور اینکه، دستت را از روی صورتت برداری و چهرهی چون آینهات را از آستینت که چون غلافی روی آن را میپوشاند، برهنه بگذاری، غیرممکن بود.
یَراق: اسم ترکی، ساز و سامان و پوشاک و آلت و ابزار و زیور. (ناظم)
پَرتال: اسم، پرتال ظاهراً کلمهی هندی است. اسباب و سامان اسب سواری که بر شتر بار کنند. (سلوک الملوک: ۴۴۶)
عُروَه وُثقی: اسم مرکب، دست آویز محکم. (لغ)
غَضا: اسم عربی، درخت بزرگی از انواع اثل (درخت شورگز) است و یکی از آن غضاه میباشد. چوب آن بسیار سخت است و از این روزغال آن نیز صلابت دارد و آتش آن نیکو است و آتش پارهی آن تا مدتی بماند و خاموش نگردد. (لغ)
بعضی ترکان گوییا غنج: گویا بعضی ترکها به آن غنج گویند.
زَوادِه: اسم، زاد و توشه سفر. (معین)
دانلود متن کامل این پایان نامه در سایت abisho.ir |