شروع در حلّ ترکیب آدم فرمودند و اول حروف ترکیب ابجد الف است همچنین اصل حقیقت ترکیب انسان مقاوم وحدت است که الف بدان اشعار مینماید و همچنین اول حروف ترکیب اسم آدم الف است و بیان مرتبه احدیت و واحدیت را بدین نوع فرمودهاند که همچو الف ای عاقل در هر کار راست شو که اگر راست شدی رستی. یعنی راستی که از صورت الف مییابی و او اسم است مسمای الف هم مقام استوای جمعست که مشهد جمیع صفات کمال است پس کمال راستی مقام ذات را باشد که مقام احدّیت است اگر نظر به وحدت فقط میکنی و مقام واحدیت اگر نظر به مقام جمع مینمایی و تعبیر از هر دو مقام به الف میکنند و در بیت اشارت به استقامت شده به حسب اعمال، زیرا که هرگاه که در هر کار مرد عاقل راست شد همچو الف حقیقت استقامت که تعبیر از آن به فعل مأمورات و ترک منهیّات کردهاند درو ظاهر شد و اما لطایف شعری اگرچه عقول از کنه ادراک او عاجز است فامّا آنچه اهل شعر به ضبط آوردهاند در حقیقت شعر آنکه او کلامی ست مقفی موزون که مشتمل بر تخییل باشد و حقیقت تخییل مخیّل ساختن معنیست از معانی در رنگ ترغیب یا ترهیب و هر چند که این ترغیب و ترهیب مخیّل صورتهای غریبتر دارد شعر مخیّلتر و لطیفترست و ترغیبات رنگ عاشقی و ترهیبات او را غزل گویند و ادراج مقاصد کلیه را قصیده خوانند و در قصیده تخیّلات هر چند بدان مقصد که در قصیده است مناسبت بیشتر دارد و اقصی مقاصد درین قصیده ابجدست و اول و اجّل آن حروف الف و سخن در ترکیب آدم است و نصیحت اولاد که صورت ترکیب پدر دریابند. در عقب آن سخن به طرق نصیحت فرمودن که در هر کار ای عاقل راست شو همچو الف تخیّل است بدانکه اول گوییا از این جهت به صورت استوا نموده تا عاقل او را ببیند و از استوای او این فراگیرد که در هر کار مستوی میباید بود و راست کردار و گفتار تا همچو الف مظهر تجلیّات وحدت شوند و چون الف مبداءِ ترکیب هر چیزست اشارت به عناصر میفرمایند و بیان آبا و اجداد مینمایند. (مهماننامه: ۶۶-۶۷)
توضیحات:
ابجد: ر.ک ص۶۳/ س۴٫
بدان معنی که آدم مظهر جامعست … : همانگونه که آدمی مظهر جامع و کامل تمام موجودات است، ابجد نیز، مظهر جامع و کامل فرد فرد و تک تک حروف ترکیب است.
صَنعَت: اسم عربی، تکلف، جملهپردازی. (لغ)
هَیولائی: صفت نسبی، منسوب به هیولی، مادی و جسمانی. (لغ)
زیرا که مبداء تعلیم … : این بیت به صورت خیالانگیز اشارهای دارد به، مبداء و اصل تعلیم هر انسان که حروف است و حال و هوای مادی و جسمانی زمان طفولیت.
اِشعار کردن: مصدر مرکب، آگاه کردن، باخبر کردن. (لغ)
مُسَمی: صفت عربی، آن که مینامد و اسم میگذارد. (لغ)
اِستواء: مصدر عربی، راستی. (لغ)
مقام جَمع: ر.ک ص۶۴/ س۱۲٫
مَشهَد: اسم عربی، جای حاضر شدن. (لغ)
فِعل: مصدر عربی، کردن کار را. (لغ) انجام دادن.
مَأمورات: صفت عربی، فرمان داده شده، امر کرده شده. (لغ)
مَنهیّات: صفت عربی، چیزهای نهی کرده شده و خلاف شرع و ناروا. (لغ)
یعنی راستی که از صورت الف مییابی و … : خداوندی که حرف الف را که به راستی معروف است نام نهاد، خود نیز در نهایت مقام راستی و یگانگی و وحدانیّت است و جمیع صفات کمال را در خود دارد، اگر به وحدتش بنگری او را در مقام احدیّت مشاهده میکنی و اگر به جمع او نگری، در مقام واحدیّتش میبینی. و درین بیت به حقیقت استقامت که همانا انجام دادن کارهایی است که خدا امر فرموده و نهی از کارهای نامشروع میباشد، اشاره شده است.
کُنْه: اسم عربی، اصطلاح فلسفه به معنی نهایت آمده است. (لغ)
مُقَضی: صفت عربی، دارای قافیه. (لغ)
کلام مَوزون: ترکیب وصفی، سخنی که دارای وزن عروضی باشد. (لغ)
تَخییل: مصدر عربی، کسی را در خیال انداختن. (لغ)
تَرغیب: مصدر عربی، برانگیختگی و تحریض و تحریک، در رغبت و خواهش انداختن کسی را. (لغ)
تَرهیب: مصدر عربی، ترسانیدن. (لغ)
غَریب: صفت عربی، شگفت، عجیب و نامأنوس. (لغ)
تَرغیبات: مصدر عربی، جِ ترغیب، گراینده کردن، راغب کردن. (معین)
اِدراج: مصدر عربی، در بردن، ادخال. (لغ)
اَقصی: صفت عربی، به نهایت رسیدهتر، دورترین. (لغ)
و در قصیده تخیّلات … : تخیّلات در قصیده، هر چه به مقصد و هدف قصیده نزدیکتر باشد مقبولتر خواهد بود و آخرین مقصد این قصیده، حروف ابجدست.
اَجَلّ: نعت تفصیلی عربی، جلیلتر، عظیم القدرتر. (لغ)
مُستوَی: صفت عربی، راست، مستقیم. (لغ)
الف گوییا از این جهت … : گویا الف به علت این که، انسان عاقل راستی او را بهتر ببیند، و در کارهایش راست و مستقیم باشد، به صورت راست درآمده است.
عَناصِر: اسم عربی، جِ عُنصر، عناصر اربعه، در نزد قدما عبارت بود از آتش و باد و آب و خاک. (لغ)
آباء: اسم عربی، جِ اَب، پدران. (لغ)
بیت
بو معنی بولدی حق دین اسره مشکل |