وصف بلاد ترکستان
و بلاد ترکستان از اعیان معموره ی ختای و چین است و به مزایا و خصایص فی الواقع نادره ی روی زمین است و حکما و ارباب معرفت اقالیم عالم، بلاد ترکستان را تشبیه به سر کردهاند، چه تصویر معموره ی ارض را در صورت انسانی و اثبات خصایص هر عضو نسبت با بدن انسان مقتضی آن است که آن بلاد فرخنده اثر در میان سایر بلاد که به مثابت سایر اعضا و اجزاء آدمی است و به منزلت سر باشد در بدن و ترکستان عبارت از موازی سی قلعه است که بر ساحل نهر سیحون واقع شده. (مهماننامه: ۸۵)
توضیحات:
ترکستان: ر.ک ص۳/ س۱۵٫
اَعیان: اسم عربی، ج عین، زمین، عرصه. (معین)
مَعموره: صفت عربی، محل آبادان، ناحیه ی آباد. (لغ)
ختای: ر.ک ص۴/ س۵٫
فی الواقع: ر.ک ص ۴۶/ س۲۲٫
نادِرِه: صفت عربی، هر چیز کمیاب، هر چیز شگفت و عجیب، بیمانند. (لغ)
معنی سطر ۱۰ تا سطر ۱۲: اگر بخواهیم سرزمینهای آباد جهان را تشبیه به بدن انسان کنیم، ترکستان را باید به منزلهی سر آن انسان قرار داد.
موازی: ر.ک ص۵۶/ س۹٫
نهر سیحون: اسم خاص، مسیر دریا، رودی است در آسیای مرکزی به طول ۲۷۰۰ کیلومتر که از مرتفعات شرقی نجد ایران سرچشمه گرفته و بر دریای آرال (دریای خوارزم) ریزد. (لغ) عرب های قرون وسطی رود اکسس را نهر جیحون و رود جگزرتس را نهر سیحون نام دادند.و معتقد بودند که این دو رود مانند دجله و فرات از نهر های بهشت اند .معلوم نیست اعراب اسم جیحون و سیحون را از کجا گرفته اند ولی دور نیست از یهودیان اقتباس کرده باشند زیرا در تورات دو کلمه به نام گیحون و پیسون وارد شده است.(لسترنج،۱۳۶۴: ۴۶۲)
وصف نهر سیحون
و نهر سیحون از انهار اربعه عالم است که در بعضی احادیث مروی است که از بهشت میآیند و منبع زلال ایشان خاک عنبر سرشت بهشت جاودان است و آن نهر را در زبان اهل آن بلاد «آب خجند» گویند و مردمان اوزبک و مغول آن را «آب سر» خوانند و فی الواقع آن نهر غریب است مبادی منبع او برحسب آنچه مرئی میشود اوایل بلاد خجند و شاهرخیه و آن نواحی است و زیادت از سیصد فرسخ در میان ترکستان و قشلاق اوزبک روان میشود و در اواخر بلاد اوزبک در ریگستانی که اهل آن بلاد او را قراقم خوانند نضوب میکند و آثار آن نهر در تلال ریگ آن بلاد محو و ناچیز میگردد. و درین سیصد فرسنگ که محل جریان نهر سیحون است جمیع سواحل و اطراف او محفوف به علفزارها و نیستان فراوان است و از ممرها و مداخل آن نهر انهار عظیمه منشعب گشته زراعات بسیار از آن مینمایند و اگر اندیشه ی غارت و ویرانی به واسطه ی عبور لشکر قزاق نبودی شایستی معمورترین عالم آن بلاد بودی و شاید که در انهار عالم هیچ نهر در کثرت منافع و مداخل فواید از علف و هیمه و شکارگاههای کثیر الفواید قریب به نهر سیحون نباشد. آب زلال بخش او حیات بخش ابدان حیوان لیکن چون چشمه حیات محفوف به ظلمات غارتگران قزّاق و حواشی آن چون اطراف خدود صاحب حسنان آراسته به خطوط ریاحین از علفزارهای روح بخش رشک بساتین آفاق است، گویی هر علفزار او همچو زلف خوبان که شکارگاه دلهای عاشقان شده شکارگاه انواع حیوانات مثل گورهخر و آهو و دیگر انواع حیوانات شده، در التفات اشجار و نیستان او صبا را مجال گذار نباشد و در مداخل سواحل او دیو را فرصت عبور نیفتد گویی نهر جنّت است که محفوف به نعمت بیپایان شده یا عین رحمت است که در کثرت منافع نمود از فیض رحمن گشته است.
ابیات
آنچه وصفش ز شرح بیرونست چرخ دوّار را ملالت ازو ساحل او فضای چرخ بسیط گرد او تیره از درخت و نبات در نکو مشربی چون شربت قند |
بحر موّاج نهر سیحونست غرقه لجه خجالت ازو کمترین موج اوست بحر محیط همچو آب حیات در ظلمات آب قندست این نه آب خجند |
و این آب خجند در وسط قلاع ترکستان عبور دارد و آن قلاع رفیعه همچو قصور رفیع البنیان چنان در سواحل انهار منشعبه از نهر سیحون بر افراخته گویی حاکی از نزهت «جنات تجری من تحت الانهارست.» (مهماننامه: ۸۵-۸۶)
توضیحات:
نهر سیحون: ر.ک ص۸۵/ س۱۳٫
اَنهار اَربَعِه: ترکیب وصفی، انهار اربعه؛ سیحون و جیحون و نیل و فرات. (لغ)
مَرویّ: صفت عربی، روایت شده، نقل شده. (لغ)
اوزبک: ر.ک ص۴۱/ س۱۴٫
فی الواقع: ر.ک ص۴۶/ س۲۲٫