ت نو واقع گرایی
1. نئورئالیسم والتزی مهمترین اصل سازمان دهنده سیاست بین الملل را ساختار نظام بین الملل می داند و دیدگاه رئالیسم سنتی مبتنی بر نقش حداکثری دولت ها را تقلیلگرایانه می داند، اما همچنان بر نقش دولت ها تأکید می کند.
2. از دیدگاه والتز دولت ها مهمترین بازیگران عرصه نظام بین الملل هستند و تا حدودی به همکاری های فراملی و نیروهای غیر دولتی و مؤسسات و نهادهای اقتصادی بین الملل برای تأمین صلح و امنیت بین المللی مفید می دانند.
3. والتز مفاهیم جدیدی مانند وابستگی متقابل را وارد ادبیات واقع گرایی می کند.(نصری 217:1386)
4. دولت ها در تعقیب منافع نسبی اند و نه مطلق ( نصری 222:1386)
5. واقع گرایان کلاسیک ریشه قدرت را در طبیعت انسان جستجو می کنند، اما نو واقع گرایان به نبود اقتدار مرکزی در نظام بین الملل اشاره می کند. بدین معنی که دولت ها برای بقاء خویش به دنبال قدرت اند. ( قوام 87:1388)
از منظر نو واقع گرایی آ نارشی در نظام بین الملل به معنای این است که هر یک از واحدهای تشکیل دهنده نظام مسئول امنیت خود هستند و هر دولت آزاد است برای رسیدن به اهداف داخلی و خارجی بهترین شیوه را برگزیند. ( یزدان فام 730:1386)
اراده دولت ها معطوف به تأمین امنیت خویش است و ماهیت آنارشیک و خودیاری دارای ساختار مستلزم پاسخ دولت ها به هر گونه تغییر ساختاری تهدید کننده امنیت آنهاست. ( لیتل 24:1389)
هدف نهایی هر دولت تأمین بقا و امنیت خویش است و تحقق این غایت، سلسله ای ترتیبی از اهداف ابزاری را طلب می کند. نخستین این اهداف، ما تحت از شکل گیری هژمونی دولت دیگر است. ( لیتل 24:1389)
نو واقع گرایی مرشایمر
مر شایمر با فاصله گرفتن از تعریف مضیق مفهوم ساختار، قرائت دیگری از نو واقع گرایی ارائه داده که ” نو واقع گرایی تهاجمی ” نام گرفته است. وجه هجومی رویکرد وی، مورگنتا را در ذهن تداعی می کند. اما فهم او از واقع گرایی با فهم کلاسیک و همین طور با نظر والتز تفاوت دارد. ( لیتل 28:1389 و 29) مرشایمر معتقد است که : ساختار نظام، بازیگران را به تفکرات و سوگیری های تهاجمی سوق می دهد. وی ویژگی ساختار آنارشیک را نا امنی مزمن و ترس می داند. ( لیتل 29:1389) نظریه واقع گرایی تهاجمی معتقد است کشورها در عرصه سیاست خارجی در پی افزایش قدرت نسبی خود در صحنه ی بین المللی هستند و بیان می دارند که ماهیت آنارشیک نظام بین الملل است که سبب می شود دولت ها همواره به دنبال بیشینه سازی قدرت نسبی باشد و در این روند سعی می کنند قدرت رقبایشان را کاهش دهند. ( آدمی، جیبی و بخشی 143:1391) آنارشی مد نظر واقع گرایان تهاجمی وضعیتی هابزی دارد که در آن امنیت امری کمیاب است و معتقدند تفاوت داخلی کشور ها نسبتاً بی اهمیت است. زیرا در زیر فشارهای نظام، دولتهایی که در وضعیت مشابه هستند رفتار مشابه بروز می دهند پس معتقدند با بررسی توانمندها و محیط بیرونی دولت ها می توان رفتار آنها را فهمید. ( تصوحیان 71:1387)
رویکرد مرشایمر به شدت تاریخی و ژنوپولیتیکی است. وی تمایلاتی هژمونیک قدرت های بزرگ را با اهمیت می داند و قدرت های بزرگ را در جستجوی وضعیت هژمونیک یعنی سیطره ی حداکثری بر منافع ثروت جهانی، حصول اطمینان از احراز بیشترین توان نظامی در منطقه ی خود و تضمین هسته ای بر رقبا می داند که بر تمامی دولت های نظام سیطره دارد. ( لیتل 29:1389)
واقع گرایان تهاجمی معتقدند قدرت های بزرگ از یکدیگر می ترسند. آنها نسبت به یکدیگر بد گمان بوده و همواره از قریب الوقوع بودن جنگ نگرانند. آنها خطر را پیش بینی می کنند و در چنین شرایطی فضا برای اطمینان وجود ندارد. معتقدند ترس زمان ها و مکان های متفاوتی دارد اما هرگز اهمیت خود را از دست نمی دهند و از نظر قدرت بزرگ بقیه ی قدرت ها تهدید محسوب می شوند. ( مرشایمر 36:1389) واقع گرایان تهاجمی بیان می کنند که هژمونی بهترین استراتژی بزرگ در پاسخ به عدم اطمینان کشورها به نیات و توانایی های دیگران است، هژمونی برای حفظ امنیت خود راضی به حفظ وضع موجود نیست و همیشه دنبال افزایش قدرت خود نسبت به دیگران است. ( امینیان 49:1384)
همواره برای دولت ها از منظر واقع گرایی تهاجمی سه دلیل وجود دارد :
1. فقدان یک اقتدار مرکزی میان دولت ها که آنها را در مقابل یکدیگر حمایت کند.
2. اغلب دولت ها دارای توانایی و ظرفیت تهاجمی هستند.
3. این واقعیت که دولت ها هرگز نمی توانند از نیات هم آگاه باشند.( سلیمی 25:1384)
از دید مرشایمر دولت ها در جهانی زندگی می کنند که سرشار از تهدیدهاست و واحد ها تمایل دارند قدرت خود را به حداکثر برسانند تا بتوانند به بقای خود ادامه دهند. اوتأکید می کند که هدف اصلی هر دولت آن است که سهم خود را از قدرت به حداکثر برساند. که این به معنای کسب قدرت به زیان دیگران است. ( نصوحیان 72:1387) بنابراین در مواردی که تصمیم گیرندگان دولت ها تصور کنند توانمندی نسبی کشور بیشتر شده است، راهبردهای تهاجمی با هدف افزایش نفوذ و کنترل محیط پیرامون خود را دنبال خواهند کرد. ( نصوحیان 72:1387) مرشایمر مانند سایر واقع گرایان نهادهای بین المللی را مهم تلقی نمی کند. او معتقد است که دولت های قوی به نهادها شکل می دهند تا بتوانند سهم خود را از قدرت جهانی حفظ کنند یا آن را افزایش دهند. ( نصوحیان 72:1387)
جان مرشایمر معتقد است قدرت های بزرگ بر اساس نگاه واقع گرایانه، همیشه در پی فرصتی هستند تا توازن برآمده از تحولات جهانی را بر پایه منافع ملی خود و در زمان مناسب به سود خود برهم بزنند ( اطاعت و رضائی 234:1390) مرشایم
ر از یک سو احیاگر سنت واقع گرایی در مطالعه سیاست بین الملل است و از سوی دیگر، واقع گرایان کلاسیک و حتی نو واقع گرایان را مورد نقد قرار می دهد. از دیدگاه او مناظره بین واقع گرایی و آرمان گرایی هنوز زنده است.
و آنچه آی، اچ، کار در دهه 1930 بیان کرده هنوز به قوت خود باقی است. لذا می بایست با حفظ عناصر اصلی نظریات کار، پس مانده های ایده ئالیسم را که محصول سنت آکادمی آن روز انگلیس است، از اندیشه ی او زدود و نگرش واقع گرایانه اصلاح کرد. ( سلیمی 29:1384)
از نظر مرشایمر : ” روح نظریه ی کار که دولت ها (کشورها) کنشگران اصلی در عرصه ی جهانی هستند و در آینده قابل پیش بینی نیز همچنان خواهند بود به رغم وجود جهانی شدن علی القاعده، هنوز درست است. این دولت ها همچنان مهمترین نگرانی شان قدرت خواهد بود و این امر بیشتر اعمال و رفتار آنها را تشکیل خواهد داد. به طور خلاصه ” سیاست قدرت” زنده است و به خوبی جهان پیرامون ما را فراگرفته است” ( سلیمی 30:1384) مرشایمر اصولاً معتقد است که مهمترین بنیادهای نظامهای بین المللی با نوع عملکرد قدرت های بزرگ شکل می گیرد و قدرت ها نیز برای رسیدن به امنیت مطلق در اندیشه از میان بردن تهدید قدرت های بالقوه دیگری هستند که امکان دست یابی به هژمونی دارند. بنابراین اصل در رفتار آنها شناسایی خطرات بالقوه و مقابله با آن است. بنابراین سخن گفتن از مباحثی چون صلح دموکراتیک و همکاریهای امنیت ساز تنها پوشش رفتارهای تهاجمی قدرت های بزرگ است. ( سلیمی 40:1384)
موازنه قدرت از دید مرشایمر
مرشایمر ارزیابی کاملاً متفاوتی از موازنه قدرت دارد که او را از مورگنتا، بول و والتز متمایز می سازد. تئوری های آنان همگی شرایطی را شناسایی می کنند که قدرت های بزرگ می توانند از منازعه با حاصل جمع صفر فراتر بروند و وارد فضایی بشوند که همکاری در آن امکان پذیر باشد. در حاشیه مرشایمر یک تئوری کاملاً بدبینانه ارائه میدهد که حاکی از فشارهای ساختار نظام بین الملل بر کشورها برای تعقیب سیاست های رقابتی در قبال یکدیگر و تلاش در هر زمان و هر کجا برای بر هم زدن موازنه قدرت رقابتی به نفع خود می باشد. ( لیتل 332:1389) او عقیده دارد که هیچ موازنه قدرت کلی ای وجود ندارد، و تنها رابطه ی نظام مند میان موازنه های قدرت منطقه ای وجود دارد. با بررسی دقیق تر متوجه می شویم که این دیدگاه گاهی بی نهایت مهم و خلاقانه بوده و پیامدهای مهمی برای درک ما از تاریخ مدرن جهان دارد. مرشایمر از تئوری خود برای توضیح نظام بین الملل در دویست سال گذشته استفاده می کند و رهیافتش او را قادر می سازد تا ورای توضیحات اروپا محور متعارف از نظام بین الملل مدرن که ایده موازنه قدرت اروپایی را در کانون توجه خود دارد، حرکت کند. ( لیتل 334:1389)
با این حال در ظاهر به نظر می رسد که چارچوب نظری مرشایمر به دلیل تمرکز منطقه ای آن، مسیر نوید بخش تری را برای مطالعه نظام های بین المللی در عصر پیش از دوره اروپایی تاریخ جهانی ارائه می دهد. ( لیتل 335:1389) مرشایمر نظام برجسته از جنگ سرد را تک قطبی نمی داند. زیرا به گفته مرشایمر، ساختار نظام بین الملل یک هژمون جهانی را اگر نگوییم غیر ممکن، دست کم بسیار دشوار می سازد. ( لیتل 335:1389) مرشایمر معتقد است قدرت های طرفدار وضع موجود به ندرت پیدا می شوند زیرا سیستم بین المللی، محرک های قدرتمندی را برای دولت هایی که به دنبال فرصت هایی هستند تا قدرت بیشتری نسبت به سایر رقبای خود کسب کنند فراهم می آورند. اگر سود بدست آمده بیشتر از هزینه باشد. ( جهان بین، پرتو 125:1391- 126) منظور مرشایمر از منطق موازنه قدرت آن است که قدرت های بزرگ دائماً بر تغییر توزیع نظامی و قدرت پنهان نظارت داشته باشند و هر کجا و هر زمان که توانستند استراتژی هایی را دنبال کنند که موازنه قدرت را به نفع آنها تغییر دهد. ( لیتل 346:1389)
نظام بین الملل از دیدگاه مرشایمر
در نخستین گام مرشایمر می پذیرد که این قدرت های بزرگ هستند که به نظام ” بین الملل شکل می دهند” و نیز قدرت های بزرگ لزوماً نقطه کانونی تئوری سیاست بین الملل هستند. با این حال، روش عملیات سازی این مفهوم در دیدگاه مرشایمر با دیدگاه والتز کاملاً متفاوت است. والتز می گوید قدرت های بزرگ به کسب امتیاز در تمامی زمینه ها ( اندازه جمعیت، حوزه جغرافیایی، ارتش، اقتصاد و . . .) نیاز دارند. ( لیتل 342:1389) مرشایمر معتقد است در قدرت کارآمد دولت عبارت است از عملکرد نیروهای نظامی آن در مقایسه با نیروهای نظامی کشورهای رقیب. او عقیده دارد قدرت نظامی را می توان جدا کرد، به صورت مجزا مورد ارزیابی قرار داد و برای شناسایی قدرت های بزرگ در نظام بین المللی از آن استفاده کرد. با این حال مرشایمر، می پذیرد که کشورها در هنگام توجه به موازنه قدرت هر دو چشم انداز کوتاه مدت و بلند مدت را مد نظر قرار می دهند. ( لیتل 342:1389) والتز و مرشایمر همچنین توافق دارند که قدرت های بزرگ در کل نگران بقای خود هستند زیرا هیچ سازمان یا به گفته مرشایمر هیچ ” نگهبان شبی” وجود ندارد که قدرت های بزرگ بتوانند در هنگام مواجهه با مشکل به آن مراجعه کنند. به عبارت دیگر عرصه ی بین المللی نظام خود یار است. ( لیتل 343:1389) در نظر مرشایمر نظام بین المللی نظامی آنارشیک است. یکی از یامدهای آنارشیک آن است که دولت ها ذاتاً نسبت به نیات یکدیگر تردید دارند.
یک اقتصاد پویا در یک کشور، به منبع نگرانی کشورهای مجاور تبدیل خواهد شد؛ زیرا این احتمال وجود دارد که این رشد اقتصادی در آینده به قدرت نظامی تبدیل و منجر
به تغییر موازنه قدرت شود. بنابراین یکی دیگر از منابع نا امن در نظام بین الملل عبارت است از تردید در مورد نحوه به کارگیری منابع در آینده از سوی کشورها. ( لیتل 334:1389) در محیط آنارشیک نظام بین الملل بنیادی ترین هدف واحدها بقاء است که تمام موضوعات بعدی را تحت الشاع خود قرار می دهد.
پیام اصلی مرشایمر آن است که ساختار آنارشیک نظام بین الملل کاهش احتمال جنگ بین قدرت های بزرگ در آینده را غیر ممکن می سازد. در نتیجه نادیده گرفتن موازنه قدرت از سوی قدرت های بزرگ بی نهایت خطرناک است. ( لیتل 345:1389)
جغرافیا و ساختار نظام بین الملل از منظر مرشایمر
آنچه دقیقاً مرشایمر را از والتز جدا می کند ارتباطی است که وی میان جغرافیا و ساختار نظام بین الملل برقرار می سازد. مرشایمر در تحلیل پدیده های نظام اهمیت خاصی را به جغرافیا