دارند بر اینکه هر کس یکی از امامان را انکار کند و آنچه خدا آن را از طاعات واجب کرده انکار کند، کافر گمراه است و مستحق خلود در آتش است». همچنین فقها در باب غسل میت، عامه را در حکم کفار قرار دادهاند. شیخ مفید میگوید: «جایز نیست مؤمن، مخالفِ حق در ولایت را غسل دهد؛ و جایز نیست نماز بر او بخواند مگر در صورت تقیه که در این صورت او را لعن میکند نه دعا». و شیخ طوسى در توضیح کلام او مینویسد: «وجه گفتار شیخ مفید این است که مخالف اهل حق کافر است، و واجب است حکمش حکم کفار باشد،مگر آنچه با دلیل خارج شده است، پس غسل بر او مانند غسل کفار جایز نیست و نماز بر او مانند نماز بر منافق است. و امت اجماع دارند بر اینکه غسل کافر جایز نیست».

اینجا فقط تکه های از پایان نامه به صورت رندم (تصادفی) درج می شود که هنگام انتقال از فایل ورد ممکن است باعث به هم ریختگی شود و یا عکس ها ، نمودار ها و جداول درج نشوندبرای دانلود متن کامل پایان نامه ، مقاله ، تحقیق ، پروژه ، پروپوزال ،سمینار مقطع کارشناسی ، ارشد و دکتری در موضوعات مختلف با فرمت ورد می توانید به سایت 40y.ir مراجعه نمایید.
رشته حقوق همه گرایش ها : عمومی ، جزا و جرم شناسی ، بین الملل،خصوصی…
در این سایت مجموعه بسیار بزرگی از مقالات و پایان نامه ها با منابع و ماخذ کامل درج شده که قسمتی از آنها به صورت رایگان و بقیه برای فروش و دانلود درج شده اند
سید مرتضى نیز، امامت را همچون نبوت، از کبار اصول دین به شمار آورده است. ابننوبختی در الیاقوت گفته: «کسی که نص بر امامت را قبول نکند، نزد همه اصحاب ما کافر است و نزد برخی از اساتید ما فقط فاسق است». علامه حلی در شرح این فقره مینویسد: «مخالف نص، نزد اکثر اصحاب کافر است، چون نص با تواتر از دین محمد(ص) ثابت است، پس یکی از ضروریات دین است که منکرش کافر است، و برخی از اصحاب ما فقط به فسق او حکم کردهاند، و اختلاف در حکم آنها در آخرت کردهاند که اکثر قائل به خلود در آتش هستند».
از متأخّران نیز، عدهاى امامت را در زمره اصول دین قرار دادهاند که از جمله مىتوان به مقدس اردبیلى، سید نوراللّه تسترى، محقق لاهیجى، ملا صالح مازندرانى، صاحب حدائق، ملا محمدمهدى نراقى، صاحب جواهر، و شیخ مرتضى انصارى اشاره کرد. همچنین برخى از علمای معاصر امامیه، نظر فوق را برگزیدهاند که از باب نمونه مىتوان از محمدحسن مظفر، محمدرضا مظفر، و آیهاللّه مرعشى نام برد.
عدهای از فقها نیز در احکام فقهی، مثل نماز بر جنازه، ادای زکات و طهارت، مخالفان اهلبیت(علیهم السلام) را در ردیف غیرمؤمنین قرار دادهاند.
در بررسی اقوال مذکور ـ با چشمپوشی از ادلهای که به آنها تمسک کردهاند ـ باید به چند نکته توجه داشته باشیم، تا منظور این بزرگان به دقت فهمیده شود:
همه این بزرگان، امامت را از اصول دین میدانند، ولی همه اینها قائل به کفر فقهی عامه نیستند، بلکه در شرح روایات کفر عامه تأکید دارند بر اینکه این کفر در مقابل ایمان است نه در مقابل اسلام. برای نمونه: صاحب جواهر مىگوید: «فلعلّ ما ورد فى الأخبار الکثیره، من تکفیر منکر على علیه السّلام محمول على إراده الکافر فى مقابل الإیمان».
شیخ انصارى با اینکه امامت را از اصول دین مىداند، با نسبت دادن کفر به مخالفان، به شدت مخالفت کرده، در پاسخ کسانى که براى اثبات کفر مخالفان، به روایات استناد کردهاند، مىنویسد: «أنّ المراد بهذا الکفر، المقابل للإیمان الّذى هو أخصّ من الإسلام».
دین، عبارتی عامتر از مذهب است و غالباً منظور از آن اسلام است، وقتی میگوییم فلان اعتقاد جزء اصول دین است، لازمه این گفتار این است که حتماً باید بگوییم منکر این اصل خارج از دین اسلام و کافر فقهی است. و اینکه ما بگوییم مثلاً امامت از اصول دین است ولی منکر آن خارج از دین نیست، بلکه خارج از ایمان است، ظاهراً کلامی متناقض است. فلذا ظاهر کلام این بزرگان که هم اصل دین بودن امامت را پذیرفتهاند و هم عدم خروج از اسلام را قبول کردهاند، پذیرفتنی نیست؛ مگر اینکه بگوییم «چون دین حق و اسلام واقعی، تشیع است لذا وقتی تعبیر میآورند به اینکه امامت اصل دین است، منظورشان اصل بودن برای دین واقعی است. اما وقتی میگویند منکر امامت خارج از دین نیست، منظورشان اسلام در مقابل ایمان است که بر طبق ظاهر مردم حکم میکند». با این بیان هم جمع بین کلمات فقها درست میشود، هم جمع بین فتاوا و روایات درست میشود، هم معلوم میگردد که نظر قدمای شیعه و نظر متأخران شیعه (که میگویند امامت از اصول مذهب یا ایمان است) یکسان است و اختلاف در تعبیر است.
حکم کافر که در احکام شرعی بر مخالفان جاری شده، احکامی است که در آن ایمان شرط شده نه اسلام؛ لذا مخالفان را در ردیف کفار قرار دادهاند؛ مثلاً در وجوب غسل میت و تجهیز آن، لازم است میت مؤمن باشد، یا در ادای زکات لازم است، فقیر مؤمن باشد ـ چنانکه علامه در منتهی و در کلام شیخ مفید و شیخ طوسی در التهذیب اشاره کرده است ـ یا در جواز غیبت عامه، در این موارد و امثال اینها، مخالفان در ردیف کفار قرار میگیرند، نه به این دلیل که کافر خارج از اسلام هستند، بلکه به این دلیل که خارج از ایمان هستند. فلذا این کلمات دلالت بر تکفیر فقهی نمیکنند. بنابر این لازمه تلقى امامت به مثابه اصلى از اصول دین، خروج اکثر فرق اسلامى از حوزه اسلام و دین است؛ در حالى که این لازم، پذیرفتنى نیست. براى حل این معضل، راهحلهایى ارائه شده است، از جمله:
الف. اصول اسلام و اصول ایمان
برخى دیگر کوشیدهاند با فرق گذاشتن میان اصول اسلام و اصول ایمان، به پاسخ مسئله دست یابند و گفتهاند: آنچه ملاک اسلام و کفر است، اصول اسلام است، نه اصول ایمان. بنابراین، چون مخالفان امامت، اصول اسلام را باور دارند، مسلماناند.
ب. اصول دین و اصول مذهب:
برخی گفتهاند اصول اعتقادى به دو دسته تقسیم مىشود؛ اصول دین و اصول مذهب. بنابراین، انکار امامت، انکار اصلى از اصول یک مذهب خاص (شیعه) است و انکار چنین اصلى، موجب کفر نمىشود.
این راهحلها در حقیقت یک راهحل، با عبارات مختلف است، کسانى هم که امامت را از اصول مذهب انگاشتهاند، روایاتى را که دال بر کفر مخالفان امامت است، حمل بر کفر مقابل ایمان کردهاند، و این بیانگر آن است که امامت از منظر آنان از اصول ایمان است. عدهاى از متفکران معاصر امامیّه نیز امامت را از اصول مذهب مىدانند، از جمله: شیخ محمدحسین کاشفالغطاء،علامه امینى، مرتضی مطهرى، امام خمینى و … چنانکه ملاحظه میشود، این بزرگان در حقیقت، امامت را جزء مقوم ایمان میدانند، نه جزء مقوم اسلام، و این همان مطلبی است که قدمای شیعه بر آن تأکید دارند و فرقی بین اقوال معاصران و قدما در اصل بودن امامت نیست و اختلاف در تعبیر است. ولی مسئله قابل توجه این است که، تعبیر به اصل مذهب بودن، به نوعی تداعی کماهمیت بودن امامت نسبت به دیگر عقاید را به همراه دارد، در حالی که در روایات اهلبیت (علیهم السلام)، اعتقاد به امامت رکن توحید و شرط قبولی توحید بیان شده است و بدون اعتقاد به امامت، توحید نیز نجاتبخش نیست؛ و رسالت پیامبر خدا(ص) بدون ابلاغ امر امامت انجام نمیگیرد. لذا به نظر میرسد بهتر است از تعبیر «اصول مذهب» استفاده نکنیم، بلکه از تعبیر «اصل ایمان» بودن بهره ببریم، چنانکه در آیه 14 سوره حجرات به آن اشاره شده و در روایات متعدد اهلبیت(علیهم السلام) هم از همین تعبیر استفاده شده است.
کسانی از مخالفان امامت که با عناد و دشمنی آن را انکار نمیکنند، از نظر حکم شرعی مسلمان هستند و در حکم عقاب اخروی، با گروه اول یکسان نیستند، مخصوصاً کسانی که قدرت دستیابی به حق را ندارند؛ چنانکه در روایات اهلبیت(علیهم السلام) بر این مسئله تأکید شده است. حضرت علی(ع) در جواب اشعث بنقیس که به آن حضرت اعتراضاً گفت: «سوگند به خدا اگر حقیقت امر این است که تو مىگویى پس تمام امّت غیر از تو و غیر از شیعیان تو باید از اهل هلاک و دوزخ باشند!» فرمود: «سوگند به خدا اى فرزند قیس! همینطور که گفتم حقّ با من است، لکن از امّت هلاک نمىشوند مگر دشمنان و مکابران و معاندان و منکران، و امّا آن کسانى که تمسّک به توحید خدا کرده، و به محمّد و اسلام اقرار آوردهاند، و از ملّت اسلام خارج نشدهاند، و دشمنان و ستمگران را علیه ما تحریک نکردهاند، و با ما بناى عداوت و دشمنى نگذاردهاند، لکن در حقانیّت خلافت ما شکّ کرده و اهل خلافت و ولایت را نشناختهاند، نه به ولایت ما اقرار کرده و نه به عداوت با ما برخاستهاند، این گروه مسلمانان مستضعفاند که باید رحمت خدا را درباره آنان امید داشت، و از گناهان آنان ترسید».
بنابر این طبق روایات اهلبیت(علیهم السلام)، مخالفان امامت، اگر ناصبی یا محارب باشند، و یا با علم به حقانیت امامت، از روی عناد آن را انکار کنند، کافر خارج عن الاسلام هستند، اما اگر مخالفت آنها از هر یک از این سه طریق نباشد بلکه از روی جهل مبتلا به انحراف باشند، مسلمان هستند، ولی مؤمن نیستند، و به خاطر قصور در تحقیق در آخرت عقاب میشوند. اما اگر افرادی جزء مستضعفان باشند، که امکان تحقیق ندارند، یا تحقیق کنند و به حق نرسند، اینها در این دنیا در حکم مسلمان هستند، و در آخرت حکم مخصوص خود را دارند. نظر علمای شیعه از قدما و متأخران بر همین اساس است، و در مواردی که حکم به کفر عموم مخالفان کردهاند، منظورشان کفر در مقابل ایمان است. لذا شیعه با تکفیر مسلمانان همیشه مخالف بوده است.
گفتار چهارم: نتیجه گیری فصل اول
مذاهب اسلامى اعم از شیعه و اهل سنت، بر این عقیدهاند که عمل، خارج از ایمان است و ایمان بهمعنى تصدیق قلبى و اقرار به زبان است. نتیجهى چنین برداشتى، این واقعیت است که مرتکب گناه- حتى گناه کبیره- چنانچه به قلب و زبان ایمان داشته باشد، کافر نیست و نمىتوان حکم کافر را بر وى جارى ساخت ایمان، هرچند تصدیق به قلب و اقرار به زبان است، مراتب و درجات گوناگونى دارد و همین عامل نقش اساسى در سرنوشت و سعادت انسان ایفا مىکند. انسان هرچه بیشتر درجات ایمان را طى کند و از نردبان یقین و تصدیق بالاتر رود، سعادتمندتر خواهد شد. قرآن دربارهى مراتب و درجات ایمان مىفرماید: «هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَهَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدَادُوا إِیمَانًا مَعَ إِیمَانِهِمْ»؛ «اوست که آرامش را بر دلهاى مؤمنان نازل کرد، تا ایمانى بر ایمانشان بیفزاید».انَمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا وَعَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ؛
مؤمنان راستین فقط کسانىاند که وقتى خدا نزدشان یاد شود، دلهایشان مىترسد، و هنگامى که آیات او بر آنان تلاوت گردد، بر ایمانشان مىافزاید، و در کارها و برنامهها، تنها بر پروردگارشان توکل مىکنند.
با نگاهى به آیات قرآن و احادیث، م
شاهده مىشود که آنچه مراتب ایمان را مىسازد و موجب رشد و تعالى انسان مىشود، استحکام ایمان در قلب، و مواظبت و ممارست در اعمال است. هرچه قلب از یقین مستحکمتر و قدرتمندترى برخوردار باشد، مرتبه و درجهى ایمان، بالاتر خواهد بود. قرآن مىفرماید:
ثُمَّ کَلّا سوْف تَعْلَمُونَ کَلّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ لَترَوُنَّ الجَحِیمَ ثُمَّ لَترَوُنهَا عَینَ الْیَقِینِ؛
باز چنان نیست که شما مىپندارید. بهزودى خواهید دانست، چنان نیست که شما گمان مىکنید. اگر شما (به آخرت) علمالیقین داشتید، مراتب یقین، نقش مهمى در درجات ایمان دارد. هرچه یقین قلبى بیشتر باشد، انسان مىتواند به درجات بالاترى دست یابد. یقین، خود داراى سه مرحله یا سه درجه است:
1- علمالیقین: علمى که در آن، انسان از دلایل مختلف، به چیزى ایمان آورد؛ مانند کسى که با مشاهدهى دود، به وجود آتش ایمان پیدا مىکند.
2- عینالیقین: مرتبهاى که در آن، انسان به درجهى مشاهده مىرسد و با چشم خود، مثلًا آتش را مشاهده مىکند.
3- حقالیقین: بالاترین مرتبهى یقین است. انسان در این مرتبه، همانند کسى است که وارد آتش شده و سوزش آن را لمس کند و به صفات آتش متصف گردد. مرحلهى نخست یقین، جنبهى عمومى دارد؛ مرحلهى دوم، براى پرهیزگاران؛ و مرحلهى سوم، مخصوص خاصان و مقربان است.
به پیامبر گرامى اسلام (ص) عرض شد: شنیدهایم برخى از یاران عیسى روى آب راه مىرفتند؟! حضرت فرمود:«لو کان یقینه اشدّ من ذلک لمشى على الهواء»؛
«اگر یقینش از آن محکمتر بود، بر هوا راه مى رفت!»
مرحوم علامه طباطبایى پس از ذکر این حدیث مىافزاید:
ایمان بهمنزلهى نردبانى است که ده پله دارد و باید پلهبهپله از آن بالا رفت. کسى که در پلهى دوم قرار دارد، به آن که در پلهى اول است، نباید بگوید: تو ایمان ندارى. همینطور کسى که در پلهى بالاتر تا پلهى دهم قرار دارد، نباید افراد پایینتر از خود را بىایمان بداند …. پس اگر کسى در مرحلهى پایینترى از ایمان است، او را با آرامى و نرمى به درجهى ایمان خود بکشانید و چیزى که توانایى آن را ندارد به او تحمیل نکنید که موجب شکست او خواهد شد؛ چراکه هرکس مؤمنى را کوچک کند، لازم است براى اصلاح و جبران شکست او اقدام نماید. در برخى از روایات نیز اصحاب پیامبر گرامى اسلام (ص) از نظر ایمان درجهبندى شدهاند؛ چنانکه گفتهاند: «مقداد» در پلهى هشتم ایمان، «ابوذر» در پلهى نهم و «سلمان فارسى» در پلهى دهم قرار داشتند.
فصل دوم: اقدامات گروه های تکفیری در منظر اسناد بین المللی و مسئولیت های مترتب بر آن
در طول تاریخ وصف خشونت جنگ با ماهیت جنگ ملازمه و ارتباط مستقیمی داشته است. در جنگ، طرف پیروز میدان، تمامی آنچه که از دشمن شکست خورده به جا مانده، در مالکیت خود قرار می داد. نحوه برخورد طرف پیروز جنگ غالباً بسته به نوع اراده وی متغیر بود. به عبارت دیگر او می توانست کلیه غنایم (کودکان و زنان نیز شامل غنایم می شدند) را رها کند یا بکشد یا در مالکیت خود قرار دهد و در بازار برده فروشان، خرید و فروش نماید. به عبارت دیگر در ابتدا هیچگونه محدودیتی برای طرف پیروز جنگ در خصوص نحوه رفتار با اموال، افراد اسیر بویژه زنان، کودکان و سالخوردگان وجود نداشت. شاید بتوان گفت نبرد «سولفورینو» که در شمال ایتالیا که در سال 1859 در جریان بود؛ به عنوان نقطه عطف اولیه الزام طرفین جنگ به رعایت حقوق جنگ نامگذاری نمود.
24 ژوئن 1859، جنگی میان ارتش های اتریش، فرانسه و ساردینا آغاز شد که به دلیل فقدان امکانات مناسب امدادی و پزشکی، بیش از چهل هزار مرده یا در حال مرگ، در صحنه نبرد، به حال خود رها شده بودند. «هانری دونانت» یک تاجر اهل ژنو که شاهد قتل عام و نبود امکانات مناسب جهت یاری رساندن به مجروحین بود، پس از بازگشت خود به ژنو در سال 1862، کتابی را به نام خاطرات «سولفورینو» به چاپ رساند (این کتاب به عنوان یکی از اسناد سازمان صلیب سرخ جهانی؛ بارها به چاپ رسیده است). روایت دقیق و همراه با عطوفت دونانت وی را به سمت طرح دو پیشنهاد اصلی و مهم سوق داد. او در ابتدا از دولت ها برای ایجاد پاره ای اصول بین المللی در قالب تصویب کنوانسیون غیر قابل نقض دعوت به عمل آورد و در گام بعدی، او پیشنهاد ایجاد یک انجمن ملی جهت تهیه و آماده سازی لوازم و پرسنل مورد نیاز در زمان جنگ جهت کمک به زخمیان و بیماران را ارائه داد.
کنوانسیون 1864 ژنو در مورد «بهبود شرایط زخمی شدگان نیروهای نظامی در صحنه نبرد» که در همان کنفرانس تصویب شد.
با شروع یافتن جنگ جهانی دوم و قتل عام هزاران نفر و نقض حقوق اساسی انسان ها از جمله اسیران جنگی دولت ها را به سمت پیش بینی مقرراتی برای حفظ حقوق انسان ها پیش برد و در سال 1949 با تصویب چهار کنوانسیون ژنو، راه را برای رعایت هرچه بیشتر حقوق افراد اعم از نظامی و غیرنظامی در فاصله جنگ و پس از آن هموار ساخت. کنوانسیون های ژنو متمرکز بر حمایت نظامیان زخمی، بیمار و اسیران جنگی و غیرنظامیان است.
آنچه که ذکر شد تنها بخشی از تلاش های دولت ها و کشورها در حفظ حقوق طرفین جنگ می باشد. در این بخش تلاش بر آن است تا اقدامات گروه های تکفیری در مناطق و سرزمین های تحت سلطه را با تکیه بر مقررات و اسناد بین الملل عملکرد و مورد بررسی قرار دهیم. لذا این فصل را با نام «اقدامات گروه های تکفیری در منظر اسناد بین المللی و مسئولیت های مترتب بر آن» نام نهادم تا با تقسیم آن در دو بخش جهت رسیدن به پاسخ فرضیات مطروحه رساله خویش؛ به صورت موشکافانه ای این
0 دیدگاه