روانی و جانی برخوردار بوده و مصون از تعقیب و مجازات مضاعف باشد و بتواند در سایه امنیت اجتماعی که آحاد جامعه اعم از مجرم و غیر مجرم از آن سهم دارند، به کانون اجتماع و خانواده و محیط کار، تحصیل، زندگی و… خود بازگشته و دوران باز اجتماعی شدن را سپری نماید. ضمن اینکه کیفر مجرم هر چقدر طولانی و سخت، در نهایت میبایست زمانی پایان پذیرد و جامعه و قانون پس از اعمال مجازات قانونی وی را به حال خود رها کنند. زیرا اِعمال مجازات تا ابد بر مجرم نه ممکن است و نه معقول و منطقی است. همچنین جامعه نیز متقابلاً نیازمند آن است که پس از اخلال در نظم و امنیت آن به سبب جرم ارتکابی، خاطره ارتکاب جرم توسط مجرم را به مرور به فراموشی بسپارد و آرامش و امنیت خود را احیاء نموده و به حالت عادی خود بازگردد. به هرحال جامعه ناگزیر از جرم است و هر لحظه دستخوش تخلفات و جرائم دیگری است. لذا ممنوعیت مجازات مضاعف از این نظر و مبنا نیز قابل توجه است.
مبانی و ادله دیگری از سوی موافقان قاعده، به ویژه در کلام نویسندگان چینی، به شرح ذیل بیان شده است:
1-3-1-5- حمایت های حقوق بشری
قاعده منع محاکمه و مجازات مضاعف مبتنی بر رعایت- اصول حقوق بشر است. اگر افراد مخاطر ارتکاب یک جرم مورد تعقیب و محاکمه مضاعف قرار گیرند، این اقدام غیر منصفانه است. ظهور دادرسی های کیفری جدید، اساساً از آثار منطقی اندیشه و جنبش حقوق بشری است. تا حدی، درک اهداف حقوق بشر، مطالباتی را در منع متعارف اعمال مجازات توسط قدرت های دولتی به همراه دارد. از یک طرف، دولت پس از انجام تشریفات دادرسی، حق اجرای مجازات را دارد و از طرف دیگر، مکلف است که حق اعمال تعقیب خود را تعدیل کند. از لحاظ شکلی، دولتی که حق صدور حکم دارد، تنها یک بار، برای یک متهم حق تعقیب دارد. اگر دولت این حق را اجرا کرده باشد، صرف نظر از نتیجه ی آن، آن را به اتمام رسانده است. اگر نهاد تعقیب، حق تعقیب مضاعف را نسبت به یک موضوع و یک شخص داشته باشد، حقوق بشر نقض می شود. بنابراین قاعده مذکور، تضمین اساسی برای اجتناب از استبداد قضات دولت محسوب می شود.
در توضیح این دلیل و مبنا، این دسته از حقوقدانان توضیح داهاند، که هرچند قاعده یادشده از ابتدا، کارکرد و وظیفه حمایت از حقوق بشر را نداشته است، لکن همراه با رشد و پیشرفت نظریه حقوق بشر، موقعیت جدیدی کسب کرده است و اساساً قاعده، نتیجه منطقی جنبش حقوق بشری و جهتگیری و گرایش به عقیده حقوق بشر است. در حقیقت ایدئولوژی حقوق بشر برای ممانعت عاقلانه از قدرت حکومت در مجازات کردن تحقق یافته و به همین نسبت، ارزش بنیادینی که قاعده یادشده مقرر میکند، همانا مانع و حائلی در مقابل سوء استفاده از اجرا و اعمال قدرت حاکمیت در مجازات است. یعنی از یک سو حکومت حق اعمال قدرت مجازات کردن را با آغاز یک دادرسی کیفری داراست و از سوی دیگر حکومت ملزم به تعدیل و کاهش اعمال قدرت تعقیب متهم است. ضمن اینکه از دیدگاه آئین دادرسی، حکومت فقط یک فرصت برای تعقیب متهم واحد برای یک جرم واحد دارد. لذا چنانچه قدرت و حاکمیتش را برای تعقیب صرف کند، صرفنظر از اینکه نتیجه تعقیب چه باشد، قدرت حکومت تماماً مصروف این موضوع میشود. چنانچه نهاد تعقیب، حق تعقیب یک متهم را دو یا حتی چندین بار در خصوص یک موضوع داشته باشد، قدرت مجازات به صورت ناصحیح اعمال شده و حقوق شهروندان نقض شده است. لذا اصل منع مجازات مضاعف، یک تضمین بنیادی برای امنیت قضائی شهروندان، با حمایت و اشاعه پرهیز و جلوگیری از استبداد قضائی حکومتها است.
1-3-1-6- تضمین بنیادی برای محاکمهای اقتصادی، سودمند و کارا با فرض صحت احکام
قاعده منع محاکمه و مجازات مضاعف، تضمینی بنیادی را برای دادخواهی و محاکمه توأم با کارآیی ایجاد میکند. در آئین دادرسی کیفری، قدرت ذاتی تعقیب، با اجراء کارآمد آئین دادرسی محدود میشود. به اصطلاح، کارآیی آئین دادرسی با تضمین کردن آنچه که دادرسی پر هزینه به یک نتیجه دادخواهی بسیار مؤثر منتهی میشود، مرتبط است. در توجیه اقتصادی قاعده منع محاکمه و مجازات مضاعف می توان گفت که: اولاً هدف قانون مطلوب این است که با کمترین هزینه، ارعاب و با عدالت سزادهی مطلوب حاصل شود. اگر دعوای مطروحه متضمن نقض قانون نبوده باشد، مجازات مطلوب، صفر است ولی اگر نقضی وجود داشته باشد، میزان آن باید با مقتضیات عدالت مبنی بر ارعاب یا سزادهی مطابقت داشته باشد. به عنوان مثال اگر در واقع نقض قانون وجود نداشته باشد و اولین تعقیب به صورت صحیح منجر به حکم برائت شود، به تعقیب بعدی نه تنها نفع و فایده ای مترتب نیست، بلکه ممکن است منتهی به خطر محکومیت نادرست شود.
ثانیاً: همه تعقیب ها و رسیدگی ها پرهزینه هستند. هزینه های مربوط نه تنها شامل هزینه های اجرایی و اداری مراجع مورد بحث است، بلکه شامل هزینه های اجرایی و روانی و هزینه های دیگری است که توسط متهم ایجاد می شود. از لحاظ کم کردن هزینه، ظاهراً همیشه تعقیب مضاعف، نامطلوب است؛ لیکن این ملاحظه باید با هدف تامین مجازات مطلوب هماهنگ و متعادل شود. اگر به دلیل اینکه، نقض جدی بدون مجازات می ماند و یا مجازات اعمال شده کمتر از مجازات مطلوب است و تعقیب مضاعف احتمالاً جبران نقصیه را می کند، در این صورت لزوم تعقیب مضاعف، هزینه مورد بحث را سنیگن تر خواهد کرد.
روشن و واضح است که جوهر کارآئی دادرسی، اجرای اقتصادی یک دادخواهی درباره یک قضیه (مورد) است. برای دست یافتن به کارآئی دادرسی، محققان در کشور چین دو قاعده را مطرح میکنند:
اول، قاعده عدم افراط که به معنای حذف تمامی دادخواهیهای غیرضروری است. به بیان دیگر تحقیق درخصوص یک دلیل یا مدرک، پرسش از یک شاهد، احضار یک متهم، چنانچه غیرضروری است، نباید انجام شود. دوم، قاعده عدم تکرار مجازات، به این معنا است که زمانی که یک بار دادرسی بر پا میشود، نباید مضاعفا برگزار شود. طبعاً هدف از دو قاعده اخیر الذکر صیانت و حفاظت از کارآئی منابع قانونی و قضائی است.
هرچند به نظر میرسد، دلیل دوم و سوم بیشتر از آنکه یک مبنا و دلیل برای لزوم برقراری و حکومت قاعده ممنوعیت باشند، بیشتر به بیان آثار و نتایج قاعده شبیه هستند.
قاعده یاد شده بر نظریۀ فرض صحت احکام بنا شده است. قضاوتی که یک بار اعلان و بهره برداری شده است، نبایستی واورنه و معکوس گردد. این نظریه، به وضوح نشان میدهد که رأی داده شده میباید حفظ گردد. اعم از اینکه متهمی که مورد حکم قرار گرفته، گناهکار یا بی گناه باشد. بر همین اساس، واقعیتی که در دادگاه تأیید و احراز شده باشد، میبایست منطبق با واقع و صحیح پنداشته شود. ضمن اینکه وقتی یک بار یک قضیه توسط دادگاه و یک قاضی استماع میشود، دادگاه استماع مضاعف همان قضیه را اجازه نمیدهد. صرفنظر از این مطلب، دادرسی و قضاوت بعدی بی اعتبار تلقی(فرض) میشود.
بدیهی است که شرط لازم برای تحقق فرض صحت احکام این است که قضاوت نهایی بوده و دارای اثر قانونی باشد. طبعاً ذات و اساس فرض صحت احکام، ملتزم شدن به نیروی یک قضیه مورد حکم واقع شده است.
لازم به ذکر است، در آثار نویسندگان داخلی، این دلیل به عنوان مبنا و خاستگاه اعتبار امر مختومه بیان شده و نویسندگان متعددی، فرض صحت احکام را یکی از مبانی اصلی اعتبار امرمختومه برشمردهاند. لذا به وضوح دیده میشود که سه مفهوم اعتبارامر مختومه، ممنوعیت محاکمه مضاعف و منع مجازات مضاعف ارتباط بسیار نزدیک و تنگاتنگی در مبنا و خواستگاه با یکدیگر دارا میباشند.
در ادامه بیان ادله و مبانی مطرح از سوی موافقان قاعده ممنوعیت، همچنین میتوان به معدود توضیحات مطرح در نظرات مشورتی اداره کل حقوقی قوه قضائیه از قبیل مخالف بودن اعمال مجازات مضاعف با اصول کلی دادرسی کیفری و منطقی نبودن اعمال بیش از یک بار مجازات بر یک جرم نیز اشاره نمود. معالأسف علیرغم تعدد نظرات صادره از مرجع مذکور، در غالب آنها مستند قطعی برای پذیرش این قاعده ذکر نشده و یا با مسجل دانستن موضوع صرفاً حکم به لزوم پذیرش و رعایت آن به دلیل تلقی شدن آن جزو یکی از اصول مسلم دادرسی کیفری گردیده است.
1-3-1-7- جمع بندی ادله و مبانی قاعده منع مجازات مضاعف
در بیانی اجمالی، مبانی و ادله موافقان پذیرش ممنوعیت مجازات مضاعف عبارتند از: مبنای انصاف و عدالت، رعایت حقوق مجرم و ملاحظات حقوق بشری، اصل تناسب، دلایل فردی و اجتماعی پذیرش قاعده ممنوعیت که شامل تأمین امنیت قضائی شهروندان و لزوم حل و فصل خصومت در جوامع بشری و عدم امکان و تناسب تطویل دعوی در جامعه است، تأمین و تضمین یک نظام دادرسی کیفری کارآمد، حفاظت و حمایت از دادرسی قضائی، فرض اعتبار احکام قضائی و نیل به اهداف حقوق جزای بینالملل بهویژه ممانعت از تکرار اعمال مجازات بر مجرمی که قبلاً به واسطه همان عمل مجرمانه محاکمه و مجازات شده است.
1-3-2- مبانی و ادله مخالفان قاعده ممنوعیت محاکمه و مجازات مضاعف
منع محاکمه و مجازات مضاعف در حقوق داخلی کشورها به عنوان یک اصل پذیرفته شده است و تعدد تعقیب و محاکمه استثنا تلقی می شود. لیکن این امر در حوزه بین المللی در روابط بین دولت ها به عنوان استثناء است و از طریق قراردادهای استرداد، تعاون و همکاری قضایی و انتقال دادرسی و محکومان امکان تحقق قاعده وجود دارد.
طبعاً طرفداری از یک نظریه در مسأله علمی، نیازمند توجه و مطالعه نظرات و ادله مخالفان و موافقان روی کردهای مطرح در مسأله است و تأسی و پیروی از یکی از نظرات موجود یا ارائه نظر جدید دیگر، حاصل بررسی و تحلیل ابعاد مسأله و ادله مربوطه میباشد. بنابراین قبول یا رد یک نظریه و پذیرش نظریه دیگر، بدون بررسی و کنکاش نمیتواند به عنوان پذیرش یا رد اصولی و علمی برای اهل تحقیق و دانش پژوهان و اهل خرد، قابل توجیه و پذیرش باشد.
در مسأله مجازات مضاعف، روی کرد اعمال مجازات مضاعف در مقابل روی کرد ممنوعیت اعمال مجازات مضاعف، بیانگر دیدگاه حقوقدانانی است، که یا مطلقاً جایگاهی برای قاعده ممنوعیت قائل نیستند و یا قائل به جریان قاعده ممنوعیت در مفهوم اصلی و دامنه گسترده آن نیستند.
1-3-2-1- آراء مخالفان قاعده
به رغم جریانی که در حقوق جزای داخلی، نوعاً قاعده ممنوعیت را نگاه غالب و روی کرد اصلی به مسأله مجازات مضاعف معرفی میکند و پذیرش آن را یک امر بدیهی و ساده مطرح کرده و بیشتر به تقلید از کشورهای غربی و اروپایی بر این موضع تأکید میکند، در برخی از کشورهای مطرح اروپایی، پذیرش قاعده ممنوعیت مطلقاً به سادگی صورت نگرفته و تا سالهای اخیر نیز با فراز و نشیب جدی همراه بوده است. جالب توجه است که نظام کیفری کشورهایی مانند فرانسه نیز جزو همین گروه است. با این توضیح، در این قسمت ابتدا به تبیین آراء مخالفان قاعده و سپس به بحث و بررسی پیرامون ادله ایشان پرداخته میشود:
الف- آراء مخالفان قاعده در حقوق خارجی
ممنوعیت مجازات مضاعف، از سالهای دور در تعدادی از کشورها با موضع منفی مواجه شده و مورد پذیرش قرار نگرفته بود و مخالفان قاعده، مطلقاً عقیده بر نفی چنین قواعد و مفاهیمی داشتند. از همینرو، تا زمان شناسایی آن به عنوان یکی از مصادیق مهم و عمده حقوق اساسی مجرم و ایجاد مفهومی مستقل و تثبیت شأن و جایگاه قواعدی از این قبیل در حقوق جزای بینالملل و ورود تدریجی آن به متن اسناد و کنوانسیونهای فرا منطقهای و بینالمللی، مورد مخالفت جدی عدهای از صاحب نظران و اساتید حقوق کیفری و قضات دادگاههای عالی کشورهایی مانند فرانسه واقع شده بود.
به عنوان نمونه، دیوان عالی کشور فرانسه در آراء صادره در سالهای 1862 و 1873، محدودیت مهمی را بر قلمرو قاعده مذکور اعمال نموده و آنرا صرفاً نسبت به احکام صادره از دادگاههای وابسته به یک حاکمیت و به عبارت دیگر در حوزه و قلمرو داخلی یک کشور معتبر و قابل اعمال میدانست و بهاین سان قاعده را صرفاً به یک نتیجه ساده و منطقی از قاعده اعتبار امر مختوم کیفری بدل ساخته و جایگاهی برای آن در حقوق جزای بینالملل قائل نمیشد.
گویی نظریه حاکمیت ملی و نسبت بین استقلال دولتها با اعمال صلاحیت کیفری و عدم اعتنا به مقررات کشورهای دیگر، همچنان از پشتوانه و مقبولیت برخوردار بود که نمیتوانسته به پذیرش چنین قواعد و التزام دولتها به رعایت اثر سلبی آنچه که محاکم کشور دیگر به آن حکم نموده بودند و مجازاتی که در قلمرو کشور خارجی اجرا شده بود، تن در دهند.
اشاره به اصل حاکمیت ملی دولت دوم و احتمالاً نقض یا تحت شعاع قرار گرفتن آن و در معرض محاکمه و مجازات قرار گرفتن مجرم توسط محاکم آن، ظاهراً دلیل عمده نوسیندگان و حقوقدانان خارجی از قبیل آنتونیو کاساسه، ژان دیدیه و گارو برای عدم پذیرش قاعده ممنوعیت و در نتیجه، تأکید بر اجرای قوانین داخلی بدون توجه به اعمال قوانین و احکام خارجی بر مجرم بوده است.
ب- آرا و نظرات مخالفان قاعده در حقوق ایران
قاعده ممنوعیت در حقوق داخلی ایران و در واقع ایران بعد از انقلاب اسلامی تقریباً به همین نسبت مخالفانی داشته است که در یک تقسیم بندی اولیه به دو دسته عمده قابل تفکیکاند:
گروه اول، آن دسته از حقوقدانان که مطلقاً مخالف قاعده ممنوعیت اعمال مجازات مضاعف در نظام کیفری ایران بوده و نظر بر اعمال مجازات مضاعف دارند. منظور از مخالفت مطلق، به یک معنی عدم جریان قاعده مذکور در حقوق داخلی اعم از عدم جریان آن در انواع مجازاتهای مربوط به جرائم مستوجب قصاص، دیات و تعزیرات و مجازاتهای بازدارنده است. ایشان در مقام نقد محتوا و مفهوم نظریات مشورتی اداره کل حقوقی و تدوین قوانین قوه قضائیه که در مقام تأئید قاعده یادشده صادر گردیده است، چنین اظهار عقیده نمودهاند:
اینجا فقط تکه های از پایان نامه به صورت رندم (تصادفی) درج می شود که هنگام انتقال از فایل ورد ممکن است باعث به هم ریختگی شود و یا عکس ها ، نمودار ها و جداول درج نشوندبرای دانلود متن کامل پایان نامه ، مقاله ، تحقیق ، پروژه ، پروپوزال ،سمینار مقطع کارشناسی ، ارشد و دکتری در موضوعات مختلف با فرمت ورد می توانید به سایت 40y.ir مراجعه نمایید.
رشته حقوق همه گرایش ها : عمومی ، جزا و جرم شناسی ، بین الملل،خصوصی…
در این سایت مجموعه بسیار بزرگی از مقالات و پایان نامه ها با منابع و ماخذ کامل درج شده که قسمتی از آنها به صورت رایگان و بقیه برای فروش و دانلود درج شده اند
«گرچه نظریات مذکور مطابق اصول حقوق کیفری بینالمللی است و قاعده منع محاکمه مضاعف در آن مراعات گردیده است، اما مطابق ماده 7 قانون مجازات اسلامی، محکومیت و اجراء آن در خارج از ایران مانع محاکمه و مجازات مضاعف محکوم علیه تبعه ایران در ایران نیست و ماده مذکور در این مورد اطلاق دارد».
نیز در بیانی نسبتاً مشابه، مبنای نظریات مشورتی ارائه شده را زیر سؤال برده و آنرا فاقد مستند قانونی در قانون مجازات اسلامی عنوان نمودهاند. در حقیقت این گروه، اطلاق عبارت ماده 7 قانون مجازات اسلامی را دلیل و مستند قانونی اصلی خود در مخالفت با قاعده ممنوعیت مجازات مضاعف ذکر کردهاند. همچنین این دسته در مقام بیان یک مثال عینی، اظهارنظر نمودهاند که:
«اگر یک ایرانی در خارج از ایران به اتهام قتل غیر، چند سال حبس شود و در ایران یافت شود، در صورت تقاضای ولی دم محکوم به قصاص میگردد».
برخی از نویسندگان مخالف قاعده نیز که به آراء و مبانی فقهی و نظرات فقهاء استناد نمودهاند، در این باره معتقدند:
«اگر مردمی از کشور اسلامی، در کشورهای به ظاهر اسلامی اقامت داشته و مرتکب جرایمی شوند که موجب حد یا قصاص باشد و کیفر درباره آنها مجری نگردد، اکثر فقهاء گفتهاند: هرگاه حکومت حقه اسلامی به چنین مجرمانی دسترسی پیدا کند و جرم آنها ثابت گردد، کیفر اسلامی درباره آنها اجرا خواهد گردید».
هرچند ذکر جرایم مستوجب حدود یا قصاص و عدم اشاره به جرائم مشمول تعزیرات و مجازات بازدارنده، استفاده از عباراتی مانند عدم اجراء کیفر درباره مجرمانی که در کشور غیر اسلامی مرتکب جرم شدهاند در بیان نویسندگان مذکور، محل تأمل است و موضع این دسته را از این جهت به نظرات و افکار گروه دوم نزدیک میسازد.
همچنین گروهی که پیشتر به آن اشاره شد، در میان نظرات خود به نظر فقهای امامیه در خصوص موردی اشاره مینمایند، که در آن مسلمانی که مسلمانی دیگر را در دارالحرب به تعبیر فقهی یعنی هر کشوری که در قلمرو حکومت اسلام قرار ندارد، که سکنه آن میتواند اعم از کفار حربی و مسلمانان باشد- عمداً به قتل رساند، با علم به این که او مسلمان بوده است، قصاص بر او واجب