تفكر خودكار :وقتي ذهنتان درگير چيزي ميشود كه سعي داريد از آن اجتناب كنيد عيني بودن خود را از دست ميدهيد. نمي توانيد اين رويداد يا شئ تهديدكننده را از ذهن خود دور سازيد، اين دلمشغولي به صورت غيرارادي و خودكار درميآيد و زندگيتان راتباه مي كند.
تعميم افراطي :هر چيزي كه حتي شباهت كمي با اين رويداد يا چيزي كه از آن اجتناب ميكنيد داشته باشد براي شما خطرناك محسوب ميشود. صدا، قيافه، بو و اعمال افرادي كه شما را به ياد آن چيز ترسناك مياندازد، مضطربتان مي كند و به خيالپردازي درباره اينكه چگونه ممكن است رويدادي كاملا طبيعي به شما صدمه بزند ميپردازيد.
فاجعهسازي :مسائل را بيش از اندازه بزرگ ميكنيد و هميشه به بدترين نتيجه ممكنمي انديشيد. همه چيز به نظرتان طاقتفرسا و وحشتناك ميرسد، هر نوع احتمال مثبت را ناديده ميگيريد زيرا خود را متقاعد نمودهايد كه تنها نتيجه ممكن فاجعهآميز است.
ادراك انتخابي :فقط به جنبههاي منفي موقعيتها و مسائل توجه مي كنيد .ممكن است يك رويداد خاص سه جنبه مثبت داشته باشد ولي شما تنها به جنبه منفي آن ميپردازيد. اگر واقعا احساس اضطراب ميكنيد ممكن است براي اينكه ثابت كنيد اضطراب شما بجاست،حتي به دنبال شواهد منفي نيز بگرديد.
انعطافناپذيري :مسائل را تنها به صورت سياه و سفيد ميبيند و قدرت تحمل ابهام و بلاتكليفي را نداريد. همه چيز يا خوب است يا بد و با توجه به وجود الگوهاي تعميم افراطي، ادراك انتخابي و اغراقآميز كردن، بيشتر مسائل به نظرتان بد و منفي ميرسد.
كمالگرايي:خود را متقاعد ميكنيد كه بايد كامل باشيد و چون ميترسيد نتوانيد به انتظارات خود جامه عمل بپوشانيد،احساس اضطراب و تنش ميكنيد.
نگراني افراطي: درباره ترسهاي خود مشغوليت فكري پيدا مي كنيد و به طور مداوم به رويدادهاي منفي احتمالي ميانديشيد.
درماندگي:احساس ميكنيد كه رويدادهاي منفي كه براي شما رخ ميدهد، خارج از كنترل شما است امكان استفاده از مهارتهاي مقابلهاي خود براي كنترل اضطراب را ناديده مي گيريد.
انتظارات غيرواقعبينانه:كمالگرا هستيد و يك زندگي عاري از هر نوع مشكل، امتحان و ضربه رواني را ميخواهيد.
9-2 تعريف باورهاي غير منطقي
باور غير منطقي، هر نوع فكر، هيجان يا رفتاري كه باعث تخريب نفس و متلاشي نمودن نفوذ خود باشد و از نتايج مهم آن اختلال در خوشي، شادماني و تندرستي انسان ميباشد. اين باورها، اهداف و خواستههايي ميباشند كه به شكل اولويتها و ترجيحات ضروري و الزامي نمود پيدا ميكنند و اگر برآورده نگردند باعث آشفتگي فردي ميشوند(اليس ،2004). مفهوم ذکر شده باورهايي هستند كه بر اجبار و وظيفه تأكيد دارند و باعث ميشوند فرد شخصيت مضطرب، غيرعادي و ناسالمي را كسب كند و اغلب به صورت رجحانها، فاجعهآميزي، تحمل پايين ناكامي، خود تحقيري و ديگر تحقيري هستند (شفيعآبادي ، 1389).
10-2 خصوصيات باورهاي منطقي
1.اين باورها با واقعيت هماهنگي دارند.
2.به وسيله شواهد عيني تأييد ميشوند.
3.باورهاي منطقي به دو صورت شرطي يا نسبي هستند. بنابراين يك حكم قطعي يا مطلق نميباشند.
4.افكار منطقي با عبارتي همچون بهتر است كه ـ مناسب است كه ـ خوب است كه ـ صحيحتر است كه- به كار ميروند(اليس ،1962).
همچنين درمانگران عقلاني ـ عاطفي خصوصيات ذيل را براي باورهاي غير منطقي در نظر ميگيرند:
1.افكار و باورهاي غير منطقي با واقعيات موجود هماهنگ و همجهت نيستند.
2.اين باورها توسط شواهد عيني تأييد نميشوند و فرد درصدد آزمايش آنها نيست.
3.به شكل اطلاعات و يا به شكل تصميمگيري نادرست هستند.
4.با اجبار و وظيفه همراه بوده و خشك و انعطافناپذير هستند.
5.افکار غير منطقي باعث حالتهاي آشفته و ناراحتكننده در فرد ميشوند و در نهايت منجر به اضطراب،افسردگي و احساس گناه ميشود.اين باورها ميتوانند به چهار صورت بيان شوند:
الف. چقدر وحشتناك است كه … چقدر خطرناك است كه …
ب. غيرقابل تحمل است كه … غيرقابل تصور است كه … نميتوانم بفهمم كه …
ج. زشت است كه … ننگآور است كه … مايه آبروريزي است كه …
ت. دنيا بايد مطابق ميل من باشد(فلاين [46] ، 1977؛ به نقل از معتمدين، 1383).
11-2 طبقهبندي باورهاي غير منطقي
براساس شناخت درماني، خطاهاي شناختي و افكار غيرمنطقي منجر به افكار منفي و ناسالم از نوع افسردگي و اضطراب ميشوند و هر احساس منفي، ناشي از انديشه منفي به خصوصي است (اليس ، 2004). خطاهاي شناختي سرچشمه نگاه افراد به پديدهها، رويدادها و روابط هستند. تفكر همه يا هيچ، فيلتر ذهني، بيتوجهي به امور مثبت، نتيجهگيري شتابزده، درشتنمايي، استدلال احساسي، نظام بايدها، برچسبزني، شخصيسازي و سرزنش كردن از جمله مهمترين خطاهاي شناختي هستند كه احساسات منفي را به دنبال دارند و موجب ميشوند فرد نظر بدبينانهاي نسبت به ديگران و خود داشته باشد. اين بدبيني به نوبه خود بر ايجاد نگراني و اضطراب در فرد تأثير دارد.آموزش مقابله با باورهاي غيرمنطقي باعث شناخت خطاهاي شناختي ميشود و آگاهي و كنترل بر اين باورها باعث تغيير نگرش فرد و كاهش اضطراب فرد ميگردد.
12-2 انواع باورهاي غيرمنطقي
در خصوص باورهاي غيرمنطقي تقسيمبنديهاي مختلفي وجود دارد. در يك نوع از اين تقسيمبنديها، ده باور غيرمنطقي وجود دارد(تيبا و تيلور[47]،2005). كه در اينجا به بيان و بررسي آنها م
يپردازيم.
1-12-2 باور غيرمنطقي توقع و تأييد ديگران:
شما بر اين باوريد كه نياز به حمايت و تأييد افرادي داريد كه آنها را ميشناسيد و يا به آنها علاقه داريد. اين باور ميتواند به دلايل متعددي براي فرد مشكلاتي ايجاد نمايد. براي مثال تقاضاي تأييد ديگران سبب ميشود كه فرد خود را به خاطر اين كه آيا ميتواند اين تأييد را به دست آورد ناراحت و نگران نمايد. اگر اين تأييد را به دست آورد آنگاه نگران آن خواهد بود كه مبادا آن را از دست بدهد. نگراني كامل در مورد تأييد و تصويب ديگران بر روي تصميم و عملكرد فرد در مورد زندگيش تأثير ميگذارد. اينكه خواستار تأييد از جانب همه افراد باشيم هدفي تحققنايافتني است زيرا هر كاري را كه فرد انجام ميدهد ممكن است بعضي از مردم آن را تأييد،گروهي آن را رد و تعداد زيادي از آن مردم نسبت به آن بيتفاوت باشند. پس اگر فرد به زندگي خود ادامه دهد و زندگي را مطابق علايق و آرزوهاي خويش اداره نمايد مردم نيز وي را تأييد و حمايت خواهند كرد و او را دوست خواهند داشت هرچند ممكن است همان كساني نباشند كه در حال حاضر خواهان تأييد از جانب آنهاست ولي اساسا براي اينكه خوشبخت باشد و از زندگي بهرهمند شود. بهترين توصيه اين است كه تأييد ديگران بسيار خوب و عالي است ولي الزامي نيست. ما ميتوانيم تمام سعي خود را روي خودپذيري معطوف كنيم. از آنجايي كه در مورد خودپذيري نميتوان قضاوت كرد و غيرقابل داوري است بنابراين اگر فرضا هم نتوانيم آنطور كه ميخواهيم عمل كنيم با اين وجود هنوز هم نبايد ارزيابي منفي از خود داشته باشيم و خود را طرد كنيم. با ديدگاه خودپذيري احتمال تمركز بر اصلاح رفتارمان بيشتر خواهد بود. در حالي كه فرد با طرد خود احتمال اينكه به اصلاح رفتار بپردازد كمتر خواهد بود.
2-12-2 باور غيرمنطقي انتظار بيش از حد از خود:
باور فرد بر اين است كه بايد فردي موفق باشد و بتواند به اهداف خود برسدو در هر كاري كه ميتواند انجام دهد صلاحيت لازم را داشته باشد. در واقع داوري اين فرد با اين باور، در مورد شايستگيهايش براساس انجام موفقيتآميز كارهايش است. عواقب اين نوع تفكر براي انسان بسيار جدي است. به طور مثال، فردي با اين نوع باور غيرمنطقي، بعد از هر شكست احساس ميكند كه فرد شايستهاي نيست، حتي ممكن است به اين فكر نمايد كه شايسته زندگي كردن هم نميباشد. علاوه بر اين وقتي شخص تمايل دارد تا مدام كارهاي مختلف را به صورت موفقيتآميز انجام دهد به لحاظ جسمي فشارهايي به او وارد ميشود كه ممكن است به بيماريهايي مثل زخم معده، سردرد، فشار خون يا ناراحتيهاي قلبي مبتلا شود. در عين حال به نظر ميرسد اين نوع تفكر، آزادي و انتخاب فرد را براي سرگرمي و تفريح محدود ميكند، چرا كه فرد به خاطر احتمال شكست در كارها از تلاش براي هر كار جديد صرفنظر ميكند.به نظر ميرسد براي كنار گذاشتن اين نوع باور غيرمنطقي بايد به نكاتي توجه نمود: اول اينكه بايد خود را بدون هيچ قيد و شرطي پذيرا باشيم و از قضاوت مطلق درباره خود دست برداريم و تنها در صورتي رفتار خودمان را قضاوت نماييم كه نيازي به اين ارتباط حس كنيم و در پي اين قضاوت هم اگر رفتار نامطلوبي داريم آن را اصلاح نماييم. چرا كه انسان صرفا با انجام كار خوب فرد خوبي محسوب نمي شود و با انجام كار بد فرد بدي به حساب نميآيد.دوم اينكه اين سوال را از خود بپرسيم كه چرا بايد در هر كاري كه به عهده ميگيريم فردي موفق و لايق باشيم و به اهداف خود برسيم، اگر پاسخ ما اين باشد كه در غير اين صورت احساس يأس و پوچي ميكنم بهتر است به نكته بالا بازگرديم كه بايستي خود را در هر شرايطي بدون قيد و شرط پذيرا باشيم. در عين حال اگر هيچ دليلي براي خوب انجام دادن همه كارها نميبينيد سعي كنيد اين تمايل مطلق به انجام دادن تمامي كارها را به يك ميل، اولويت و ترجيح تبديل نماييد.
3-12-2 باور غيرمنطقي سرزنش كردن خود:
اين باور بر اين مبني است كه مردم از جمله خود فرد به خاطر اشتباهات و خطاهاي گوناگون سزاوار سرزنش و تنبيه هستند. در واقع تنبيه فرد و ديگران به خاطر اعمال نادرست لازمه اين باور است. پس فردي كه باور غيرمنطقي سرزنش كردن خود را دارد مكررا نسبت به خود و ديگران به خاطر انجام كوچكترين عمل اشتباه و نادرستي احساس خشم مي کند و حتي در مورد خودش نيز دچار احساس گناه و افسردگي ميشود.بي توجهي به اين موضوع كه انسان موجودي جايزالخطاست و اصولا انسانها موجوداتي ناكامل و فناپذير هستند كه به صورت فطري تمايل دارند كه خطا و اشتباه نمايند تفكر غيرمنطقي سرزنش كردن از خود را باعث ميشود.
دستهها: علمی - تحقیقاتی