*P<0/01
با توجه به این که سطح معناداری در ای آزمون کمتر یا برابر 05/0 است، می توان گزارش نمود که ترکیب گروه درمانی شناختی با رژیم درمانی در مقایسه با رژیم درمانی منجر به بهبود عزت نفس در زنان مبتلا به چاقی شده است. بنابراین فرضیه مورد تایید قرار میگیرد.
میانگین عزت نفس
یر بدن
نمودار 4-3-میانگین نمره عزت نفس در دو گروه
فصل پنجم
بحث و نتیجه گیری
5-1- مقدمه
در فصل پیشین، پس از پایان مداخلات ( شناخت درمانی گروهی و رژیم درمانی) نتایج آن بر متغیرهای کاهش وزن و تصویر بدن آزمودنی ها مورد بررسی آماری گرفت. در این فصل میزان اثربخشی هر کدام از مداخلات ( متغیرهای وابسته) به طور جداگانه و هم در مقایسه با یکدیگر مورد بحث قرار می گیرد و نتایج آن در ارتباط با یافته ها و مطالعات پیشین مورد بررسی قرار میگیرد. در ادامه به بحث در مورد میزان ریزش آزمودنی ها در هر دو گروه پرداخته میشود و در خاتمه این فصل، محدودیت های این پژوهش به همراه پیشنهادات نظری و کاربردی آمده است.
5-2-تجزیه و تحلیل فرضیه ها
5-2-1-فرضیه شماره یک
ترکیب گروه درمانی شناختی با رژیم درمانی در مقایسه با رژیم درمانی منجر به کاهش وزن بیشتری در زنان مبتلا به چاقی می گردد.
فرضیه شماره یک به مقایسه اثر بخشی ترکیب گروه درمانی شناختی با رژیم درمانی در میزان کاهش وزن زنان مبتلا به چاقی می پردازد.
نتایج حاصله نشان داد که میزان اثربخشی ترکیب گروه درمانی شناختی با رژیم درمانی در مقایسه با رژیم درمانی به طرز معناداری بیشتر است. این اثر بخشی هم در تحلیل آماری قصد درمان و هم در تحلیل آماری یکسان بود. یکسان بودن نتایج در هر دو تحلیل آماری حکایت از اثر بخشی بالای درمان ترکیبی و عدم احراز سوگیری در خارج کردن افراد از مطالعه را دارد.
در گروه درمان ترکیبی میزان وزن کاهش یافته به طرز معناداری پس از درمان کاهش یافته است. این میزان در گروه تحلیل قصد درمان 40/7 درصد کاهش وزن نسبت به وزن اولیه را نشان می دهد. نتایج اذعان میدارد که حضور در جلسات درمانی و تکمیل آن موجب افزایش اثر بخشی درمان بر آزمودنی ها شده است.
نتایج این مطالعه در اثر بخشی شناخت درمانی گروهی در کاهش وزن زنان مبتلا به چاقی با مطالعات وریج و همکاران 2009، وبر و وین 2006، بیوتل، دیپل، اسزپانسکی، تییده و نیلتینک 2006، استهر و هالستروم 2005 ، رنجیلین ، پری، نزو و مک کلوی 2001، کوگنولاتو، سیلوستری، فیورلینی برنادیس و سانتوناتسو 1996، کالودنر و دلوسیدا 1991 همسو است.
با نگاهی دوباره به نتایج حاصله درمی یابیم که رژیم درمانی به تنهایی اثر بخشی معناداری را نداشته است. کاهش وزن غیر معنادار 9/0 درصدی در داده های قصد درمان در گروه درمان رژیمی می تواند ناشی از کم شدن حجم نمونه درمانی باشد. هر چند میزان ریزش در این گروه با مطالعاتی که میزان ریزش افراد چاقی را مورد مطالعه قرار می دهند نسبتا همسو است ( مینیتی و دیگران 2007)، ( اینلمن و دیگران 2005)
مطالعات مختلفی اثر بخشی پایین رژیم درمانی به تنهایی را بررسی نموده است. در یک مطالعه مرورری که بر روی 898 مقاله انجام پذیرفته بود اشکار ساخت که میانگین نرخ موفقیت درمانی در رژیم درمانی به تنهایی 15 درصد، در رژیم درمانی به اضافه اصلاح رفتاری 14 درصد و در رژیم درمانی باضافه گروه درمانی 27 درصد بوده است. این مطالعه اثر بخشی بیشتر ترکیب گروه درمانی و رژیم درمانی در مقایسه با رژیم درمانی را نشان می دهد که با مطالعه حاضر نیز همسو است ( آیدا، آندرسون 2000)
از 8نفر آزمودنی که درمان را در گروه درمان ترکیبی تکمیل نمودند، شاخص توده بدنی 4 نفر از آنها یعنی حدود 66درصد پس از درمان به زیر 30 رسید و این بدین معناست که آنها از کلاس چاقی شماره 1 به گروه دارای اضافه وزن ارتقا پیدا کردند. شاخص توده بدنی 1 نفر که گروه درمان رژیمی معادل 25 درصد از کل اعضا نیز پس از درمان به زیر 30 کاهش پیدا کرد. همینطور5 نفر (83درصد) از اعضا گروه درمان ترکیبی ( در مقابل یک نفر از گروه درمان رژیمی) توانستند بیش از 5 درصد وزن اولیه خود را کم کنند که بنا بر مطالعات در تخفیف و جلوگیری از بسیاری از بیماریهای همایند چاقی موثر خواهد بود. اگر چه بسیاری از رژیم گیرندگان به وزن ایده آل خود دست پیدا نمی کنند ولی شواهد بالینی و آزمایشگاهی به روشنی از ارزش کاهش وزن خفیف برای دستیابی به منافع احساسی و سلامتی حمایت می کند، نشان داده شده است که کاهش وزن در حدود 5 درصد به حذف یا کاهش اختلالات نسبتا کم وزن، اثرات سودمندی بر بیماری قلبی و عروقی و بهبود کلسترول دارد. همینطور کاهش وزن می تواند از دو بیماری همراه با چاقی ( فشار خون بالا و دیابت نوع دو) جلوگیری کند.
5-2-2- فرضیه شماره دو
ترکیب گروه درمانی شناختی با رژیم درمانی در مقایسه با رژیم درمانی منجر به بهبودتصویر بدن در زنان مبتلا به چاقی می گردد.
در این مطالعه کاهش وزن در کنار اثر بخشی گروه درمانی می تواند اثر بخشی معناداری بر متغیر روان شناختی تصویر بدن آزمودنی ها داشته است. این اثر بخشی در گروه درمان ترکیبی که درمان را تکمیل کرده بودند یک افزایش 24/45 درصدی را نشان داد و در گروه رژیم نیز این افزایش به 60/46 درصد رسید. آزمودنی شماره 8 در گروه درمان ترکیبی یک افزایش 37/59 درصدی در نمره کلی تصویر بدن نشان می دهد. از آنجایی که یک روش بسیار موثر برای ایجاد کارامدی در طی تجربیات پیشین بوجود می آید و تجربیات قبلی به عنوا
ن شواهد معتبری در مسیر موفقیت و تصویر بدن به حساب می آیند (بندورا 1999) به نظر می رسد که آزمودنی شماره 8 نیز توانسته است با این ثبات وزنی نمره کل تصویر بدن خود را نیز افزایش دهد.
آزمودنی شماره 7 بیشترین میزان درصد افزایش در نمره تصویر بدن را در میان دیگر اعضا گروه درمان شناختی نشان می دهد. نمره تصویر بدن او از نمره کل 26 به 68 افزایش یافته است. که این افزایش معادل 90/61 درصد است. کاهش وزن 57/14 درصدی او نیز بالاترین میزان کاهش وزن در میان دیگر اعضا است. با این وجود اثر گذاری میزان کاهش وزن بر نمره تصویر بدن می تواند به عنوان یک فرض مطرح شود. شاید بتوان گفت که تجربیات موفقیت آمیز می توانند تصویر بدن فرد در همان زمینه را افزایش دهند. این در حالی است که نمره تصویر بدن همین آزمودنی در پیش آزمون و نسبت به دیگر اعضا پایین ترین نمره را نشان میداد. این داده همسو با مطالعه فونتاین و چسکین (1988) است که نشان دادن که تصویر بدن پیش بینی کننده نتایج حاصل از درمان کوتاه مدت چاقی نیست و همینطور به تفاوت های جنسیتی در مطالعه ی پرزنل، پلز، استوت و موسانته 2007 است که به عوامل رفتاری و روان شناختی عمده دخیل در مداخلات کاهش وزن و توجه به تفاوتهای جنسی در پیش بینی کاهش وزن دارد.
کاهش وزن افراد مبتلا به چاقی بر عوامل روان شناختی آنها همچون متغیر تصویر بدن اثر می گذارد. کاهش وزن اثر مثبت بر وجوه روان شناختی در آزمودنی های چاق دارد. بنابراین ، لازم است که در مورد زوایای کارکردی و روان شناختی افراد چاق در طی کنترل درمان وزن توجه داشته باشیم (لی، کیم، کیم، لی، لی، کیم 2010) کاهش وزن اثرات مثبت دیگری بر کیفیت زندگی، اعتماد به نفس و ارتقا کیفیت رابطه جنسی زنان در رابطه با مردان دارد ( کولوتوکین، هد، هامیلتون و تی سه، 1994) ، بالین ، رودمن و نیومن 2007 در یک مطالعه فراتحلیل بر روی 117 درمان کاهش وزن نشان دادند که درمان کاهش وزن با کاهش افسردگی و افزایش عزت نفس همراه است. مطالعه سوزان (2002) نشان می دهد که عوامل روان شناختی مانند داشتن اهداف غیر واقع بینانه برای کاهش وزن، عدم دارا بودن مهارت مدارا یا معارتهای حل مساله و خود کارامدی پایین ممکن است اثر مهمی بر رفتارهای درگیر در ابقا وزن و عود آن در چاقی داشته باشد.
5-2-3- فرضیه شماره سه
ترکیب گروه درمانی شناختی با رژیم درمانی در مقایسه با رژیم درمانی منجر به افزایش عزت نفس در زنان مبتلا به چاقی می گردد.
در این مطالعه کاهش وزن در کنار اثر بخشی گروه درمانی می تواند اثر بخشی معناداری بر متغیر روان شناختی عزت نفس آزمودنی ها داشته است. این اثر بخشی در گروه درمان ترکیبی که درمان را تکمیل کرده بودند یک افزایش 24/25 درصدی را نشان داد و در گروه رژیم نیز این افزایش به 60/36 درصد رسید. آزمودنی شماره 6 در گروه درمان ترکیبی یک افزایش 40/30 درصدی در نمره کلی تصویر بدن نشان می دهد
در مطالعه ای توسط پرزنل، پلز، استوت و موسانته 2007 به تفاوت های جنسیتی در عوامل روان شناختی دخیل در کاهش وزن اشاره شده است. در این مطالعه آشکار شد که مردان از نرخ تصویر بدن بالاتری نسبت به زنان برخوردار بودند در حالی که زنان نشانگان افسردگی و اختلال پرخوری بیشتری در پیش از درمان داشتند.. در عین حال در مطالعه ای توسط فونتاین و چسکین نشان داده شد که عزت نفس پیش بینی کننده نتایج حاصل از درمان کوتاه مدت چاقی نیست.
این نتایج با مطالعاتی مانند مطالعه ات مینچل و استوارت 2007 و برنیر و اوارد 1986 که ارتباط میان عزت نفس و کاهش وزن درمان را نشان داده بودند همسو است.
موارد بعدی که می تواند بر عدم وجود رابطه مثبت در این فرضیه حکایت داشته باشد: حجم نمونه کم است. به نظر می رسد که با افزایش حجم نمونه ، نرخ ترک درمان و نمرات عزت نفس همچون مطالعات دیگر، ارتباط مثبتی را نشان دهند.
5-4-محدودیت های پژوهش
- تعداد کم گروه نمونه، از محدودیت های این پژوهش است
- عدم وجود دوره پیگیری به دلیل زمان ناکافی از محدودیت های دیگر این مطالعه است.
- حضور پژوهشگر به عنوان گروه درمانگر در این مطالعه، احتمال وجود سوگیری را مطرح می سازد و از محدودیت های این پژوهش به شمار می رود.
- عدم همکاری و مساعدت برخی از مسوولان مدارس جهت برگزاری دوره .
- – بی انگیزه بودن برخی از زنان در مورد ادامه دادن جلسات گروه درمانی به صورت پیوسته .
- – از نظر امکانات گروه درمانی در محدودیت نسبی قرار داشتیم فضای مناسب در اختیار نبود .
- – مدارس در اطلاع رسانی به خانواده ها بسیار ضعیف عمل کردند .