بعد گویندۀ داستان از زبان آن زن می گوید، که وی به امام گفت: او را تو کشته ای، خون را به خون بدل کن:
علی گفتش ای زن نکوتر شناس |
بخون قیاسی مکن این قیاس ( ربیع، ۱۳۸۸: ۲۲۵پ ) |
بعد زن می گوید: «من درم ندارم» و امام می گوید: «برو از معاویه بگیر» وآن زن چنین می کند و امام دیّت های ایشان را نزد «شاه زنان» یعنی شهر بانو می فرستد و کشته را پس می دهد و از این جا رابطهی نام «شهربانو» و «شاه زنان» که شهرت دارد تأیید می شود:
دیت های ایشان گرفت آن زمان گرفت شهر بانو، بدان عورتان |
فرستاد نزدیک شاه زنان بداد آن دیت را، هم اندر زمان ( ربیع، ۱۳۸۸: ۲۲۶ر ) |
در جای دیگری از این منظومه، پس از گزارش شکست سپاهیان معاویه، وقتی امام از احوال خویش و ماجرا های جنگ سخن می گوید، یک بار دیگر داستان کشته شدن هرمزان و برادرش را از زبان امام نقل می کند و عجیب است که امام از آنان به عنوان «پیوند من» «خویشاوند» یاد می کند.و این تأکیدی است بر داستان ازدواج امام حسین (ع) با شهر بانو در این بخش تصریحی هم به نام برادر هرمزان شده که نامش بهمن بوده و به همراهی هرمزان که به ضرورت شعر شاعر آن را به صورت «هرمزد» آورده است در حال نماز بر دست پسر عمر کشته شده است؛ اینک عین گفتار سراینده:
نه ابن عمر جُست آزار من نه بس بودش آن بد که او کرده بود چوشد در سرای حسین آن چنان چو هرمزد و بهمن بُد اندر نماز بکشت آن چنان مهتران را بزار |
وزین بیهُده جُست پیکار من؟ که دو خون پیوند من خورده بود؟ زکین عمر همچو دیوانگان وبا کردگار جهان کرد راز ابی جرم و بی حرمت کرد گار (ربیع، ۱۳۸۸:۲۳۷ر) |
در منظومه ی خاوران نامه نیز از اندرونه هایی که تمامی صحنه های داستانی و حوادث مؤثر و شگفت انگیز حول محور آن می گردد و به سخن دیگر، مرکز ثقل تمامی آنها به شمار می آید، سفارش به دادورزی و ظلم ستیزی است.عدل وداد که بن مایه ی آثار سترگ ادبیّات فارسی،به ویژه شاهنامه ی فردوسی است، در خاوران نامه هم انعکاس مشابهی یافته است بی خلاف، در منابع دینی ایرانیان، چه قبل از اسلام در آثار زردتشتی و چه بعد از اسلام در قرآن کریم، توصیۀ مؤکّد بر رعایت حق و داد و پرهیز از ظلم و بیداد شده است مضافاً این که، گذشت زمان و گردونه ی عبرت نمای تاریخ بشر نیزه وار چهرۀ ستمگران را کریه و بدفرجام نمایانده و برعکس، مباشران و حامیان عدالت را همیشه و درهمه حال رو سپید و سرافراز نشان داده است؛ بدین لحاظ عموماً شعر او و نویسندگان خواه ناخواه به مرعی داشتن این اصول تأکیید ورزیده اند. در خاوران نامه نیز به تبعیّت از شاهنامه، در آغاز یا انجام برخی از داستان ها به ویژه آنجا که از مرگ و فرجام زشت گنهگاران گریزی نیست، از رعایت این اصول ثابت انسانی ناگزیر است. به عنوان مثال، باید از داستان تسخیر ساحل زمین توسط علی (ع) یاد کرد.امیرالمؤمنین (ع) پس از شکست دادن تهماس شاه، که از میدان نبرد همراه لشگریانش منهزم و متواری شده و به پایتخت کشورش، شهر یم و قلعۀ پادشاهی خود پناه برده است.حضرت علی به جای کشت وکشتار و جنگ وخونریزی تهماس رابه آئین اسلام فرا می خواند ابن حسام در ملازمت عدل و داد و پرهیز از جور و بیداد خصوصاً، چنین می گوید:
خدارا یکی گوی اگر بنده ای علی گفت اگر خود مسلمان شوی به دنیا ز تیغم نگردی خراب
|