بیشتر آدما آرزو دارن شرایط شون به شکل معجزه آسایی تغییر کنه. اونا تمایل ندارن خودشون آدمای بهتری شن تا بتونن شرایط شون رو فعالانه بهتر کنن. اما برخلاف بیشتر آدما که منتظر نشسته ان تا شانس درِ خونه شون رو بزنه، شما می تونین دنبال تبدیل شدن به آدمی باشین که مجهز به مهارت ها و تواناییای مختلف واسه انجام کارای فوق العاده. شما می تونین بهش آدمی تبدیل بشین که کار بسیار تاثیرگذاری انجام می ده. کار شما می تونه چیزای مهمی رو حل کنه. می تونه زندگی بقیه رو بهتر کنه و مورد توجه آدمای مهم قرار بگیره که کار شما رو نه به خاطر شما که واسه خودشون به اشتراک می ذارن. در این مقاله با نکتهایی درباره میلیاردر شدن آشنا میشید.
اینکه که هستین و چه می کنین، در اختیار خودتونه. اما نمی تونین بشینین و فقط آرزو کنین که اینجور اتفاقی بیفته. باید تبدیل به آدمی بشین که موفقیت رو به طرف خود جذب می کنه. چه جوری؟!
بزرگترین پاداشی که میلیاردر شدن داره، مقدار پولی نیس که به دست میارید، بلکه اون انسانیه که واسه میلیاردر شدن باید بهش تبدیل شید.
– جیم ران
بنجامین پی هاردی، دانشجوی دوره دکترای روان شناسی انگیزه و یکی از موفق ترین نویسندگان این بخش، چارده درس ی زیر رو در اختیار کسائی قرار داده که می خوان در راه میلیاردر شدن قدم بردارن.
۱. کمه کم ۱۰ درصد از درآمدتان رو روی خودتون سرمایه گذاری کنین
اگه واسه چیزی پول پرداخت نکنین، بعیده توجهِ لازم رو بهش داشته باشین. بیشتر آدما به دنبال چیزای مجانی هستن، اما اگه چیزی رو مجانی به دست بیارین، بعیده ارزشی براش قائل باشین و اونو جدی نمی گیرین.
اصلا چقدر روی خودتون سرمایه گذاری می کنین؟
چقدر نسبت به خودتون پایبند هستین؟
اگه روی خودتون سرمایه گذاری نمی کنین، پس در زندگی هیچ سرمایه گذاری ای نکردین. اگه روی کسب وکارتان سرمایه گذاری نکردین، شاید کار باکیفیتی انجام نمی بدین. اگه روی روابط تون سرمایه گذاری نکرده باشین، شاید به جای اونکه روی چیزایی تمرکز کنین که می تونین ارائه بدین، روی اون چیزایی متمرکز هستین که می تونین از بقیه بگیرین.
از دید خودبهبودی، سرمایه گذاریِ ۱۰ درصد از درآمدتان روی خود، بازدهی ۱۰۰ برابر یا حتی بیشتر داره. به ازای هر یک تومانی که روی تحصیلات، مهارت ها و روابط خود سرمایه گذاری می کنین، کمه کم ۱۰۰ تومن پس می گیرین.
اگه می خواید کارکرد فوق العاده ای داشته باشین، باید دورِ خودتون رو با مربیان درجه یک پر کنین. هر کار فوق العاده ای که در زندگی انجام دادین، نتیجه تربیت باکیفیتِ یک مربی درجه یک بوده. اگه در چیزای به بن بست خوردین، به این خاطره که مربی باکیفیتی در اون زمینه نداشتین.
بهترین مربی گریای دنیا، اونایی هستن که بابتش به مربی تون پول پرداخت می کنین. بیشتر، هر قدر بیشتر پرداخت کنین بهتره، چون این رابطه رو به مراتب جدی تر می گیرین. در اینجور رابطه ای، باری به هر جهت برخورد نمی کنین. وقت خود رو هدر نمی بدین. واقعا سرمایه گذاری کردین و واسه همین، دقیق تر گوش می کنین. بیشتر اهمیت میدید. باملاحظه تر و درگیرتر هستین. اگه موفق نشید، نتیجه های بیشتری گریبان تون رو خواهند گرفت، بخاطر این همه چیز رو جدی می گیرین.
خودِ من واسه کمک گرفتن در نوشتن اولین معرفی کتابم که باید به کارگزاران ادبی ارائه می دادم، ۳۰۰۰ دلار به نویسنده ی بسیار موفقی پرداخت کردم. اون ۳۰۰۰ دلار رو به ازای شاید ۴ یا ۵ ساعت از وقت اون پرداخت کردم اما در اون ۴ یا ۵ ساعت، چیزی که باید واسه نوشتن یک معرفیِ عالی درباره کتابم یاد می گرفتم به من یاد گرفت. با در اختیار گذاشتن منابعی، این فرایند رو به شکل چشم گیری برایم بهتر و سریع تر کرد. درنتیجه، با کمک اون تونستم کارگزار ادبی مناسبی پیدا کنم و بعد هم یک قرارداد واسه شش جلد کتاب نوشتم.
اگه اون زمان بیش ازحد نگران پرداخت اون ۳۰۰۰ دلار بودم، مطمئنا تا امروز هم معرفی کتابی ننوشته بودم. اگه هم نوشته بودم، آخرش معرفی نامه ای بسیار بد بود. به اندازه امروز انگیزه نداشتم و انجام اقدامات لازم بعید بود.
اگه دارین با خودتون می گین شما اینجور پولی واسه پرداخت ندارین، مطمئنا می تونین از پس خرید کمه کم یک کتاب بربیایید؛ کتابی که در اینجور شرایطی بتونه نقش اون مربی رو واسه شما اجرا کنه. خودِ شما چقدر پول یا زمان صرف سرگرمی، لباس یا غذا می کنین؟ مسئله اصلی، اولویته.
فقط وقتی انگیزه لازم رو واسه انجام کاری دارین که روی اون سرمایه گذاری کنین.
بالاتر از بحث مربی گری، باید روی برنامه های آموزشی، دوره های آموزش آنلاین، کتاب و البته خوراک و استراحت خودتون هم سرمایه گذاری کنین.
سطح موفقیت شما مستقیما با سطح سرمایه گذاری تون سنجیده می شه. اگه نتیجه دل خواه تون رو به دست نمی بیارین، به این خاطره که به اندازه کافی سرمایه گذاری نکردین تا بهش نتایج برسین.
اولویت شما در سرمایه گذاری باید خودتون باشین.
اینکه امروز کی هستین، واقعا تعیین می کنه که:
- ازدواج تون چقدر باکیفیت هستش؛
- چقدر پدر یا مادر خوبی میشید؛
- کاری که انجام میدید چقدر باکیفیت هستش؛
- سطح شادی تون چقدر هستش.
۲. کمه کم ۸۰ درصد از اوقات فراغت خود رو صرف یادگیری کنین
بیشتر آدما فقط مصرف کننده هستن، نه آفریننده. اونا کار می کنن تا حقوق دریافت کنن، نه اینکه فرقی بسازن.
بیشتر آدما وقتی با وسایل دیجیتالی شون تنها می شن، فقط وقت تلف می کنن. اما فقط با سرمایه گذاریِ درست وقته که از اون زمان چیزی به دست میارید.
تقریبا هر ثانیه ای که در شبکه های اجتماعی صرف می کنین، زمان تلف شده. نمی تونین اونو پس بگیرین. به جای بهبود آینده خود، درحقیقت آینده تون رو بدتر کردین. درست مثل خوردن غذای فاسد می مونه؛ هر لحظه ای که هدر میدید، وضعیت رو بدتر می کنه. هر ثانیه ای که به درستی سرمایه گذاری می کنین، وضعیت رو بهتر می کنه.
سرگرمی خوبه، اما فقط وقتی این سرگرمی مفید واقع می شه که واقعا سرمایه گذاری روی روابط یا روی خودتون باشه. اگه اون سرگرمی در آینده بازدهی داشته باشه، متوجه میشید که درواقع سرمایه گذاری بوده. این بازدهی می تونه دربردارنده ی خاطرات مثبت، یادگیری تحولی یا روابط عمیق باشه.
زندگی فقط سرگرم بودن نیس، آموزش و یادگیری هم مهم هستن. با اونکه هر دو واجب هستن اما آموزش، بازده بیشتری در آینده شما داره.
موفق ترین آدمای دنیا همیشه در حال یادگیری هستن. اونا زیاد می خوندن. اونا میدونن که دانسته هاشون تعیین می کنن که دنیا رو چقدر خوب می بینن. میدونن که دانسته هاشون کیفیت روابطی رو که می تونن داشته باشن و کیفیت کاری رو که می تونن بکنن، مشخص می کنه.
اگه همیشه در حال اتلاف وقت در شبکه های اجتماعی هستین، چه جوری توقع دارین کار با ارزشی انجام بدین؟ ورودیِ شما مستقیما بر نتیجه شما اثر می ذاره. چیزای بی ارزش وارد کنین، چیزای بی ارزش خارج می شه.
۳. واسه پول کار نکنین، واسه یاد گرفتن کار کنین
تا وقتی جوون هستین، واسه یادگیری کار کنین، نه واسه کسب درآمد.
– رابرت کیوساکی
بیشتر زمان «کاری تون» هم مثل کلی ی اوقات فراغت تون باید صرف یادگیری شه.
آدمای پولدار و خوشحال واسه یادگیری کار می کنن. آدمای ناموفق و ناشاد واسه پول کار می کنن. فقط ۲۰ درصد از انرژی تون باید صرف انجام کار حقیقی تون شه. بقیه باید صرف یادگیری، بهبود و استراحت شه.
با «تیز کردنِ چاقو» است که همیشه بهتر و تواناتر میشید. همین طور که بخش بیشتری از زمانِ خود رو صرف تفکر بهتر، رابطه و کار بهتر می کنین، کیفیت کارتون هم زیاد می شه. کم کم می تونین هزینه های خیلی خیلی زیادی واسه کارتون بگیرین، چون هیچکیِ دیگری مثل شما نمیتونه اون کار رو بکنه.
وقتی یادگیری و بازیابی رو در اولویت قرار میدید، اون وقته که موقع کار کردن، در وضعیت آماده ای از نظر ذهنی هستین و همه وجودتون به کار مشغول می شه. دیگر مثل خیلیا نیستین که موقع کار حواس شون پرت می شه. شما یا ۱۰۰ درصد مشغول کار هستین یا نه. وقتی به اینجور سطحی می رسین، در چند ساعت، بیشتر از چند روز بقیه می تونین کار کنین.
زمان تون رو خوب صرف می کنین، چون اولویت هاتون روشن هستن، خوب استراحت کردین و ذهن تون آمادهه.
۴. واسه سرگرمی یاد نگیرید، واسه ارزش آفرینی یاد بگیرین
راز مهم موفقیت، تخصص فوق العاده نیس، بلکه تواناییِ استفاده از اینه. علم بدون کاربردِ اون، بیهوده س.
– مکس لوکومینسکی
در عصر رسانه و اطلاعاتی که در اون هستیم، میلیونا چیز وجود دارن که می تونین یاد بگیرین. اما اگه یاد گرفته هاتون رو سریع به کار نگیرید، به اطلاعات سطحی بدل می شن.
اطلاعات و علم دو چیز بسیار متفاوت هستن. علم و خرد هم دو چیز بسیار متفاوت هستن.
واسه تعیین اینکه چی باید یاد بگیرین، به چه دلیل باید اونو یاد بگیرین و چه وقت باید یاد بگیرین، نیاز به خرد هست. اگه سرمایه گذاری نکرده باشین، شاید با اون شدتی که لازمه تا اون علم به بیشترین حد خود برسه نمی آموزید.
اگه ارزش وقت خود رو ندانید، شاید هنگام یادگیری درک لازم واسه صرف نظر از چیزای دیگر رو نخواهید داشت؛ یادگیری ای که بالاترین بازدهی رو واسه تون داره.
وقتی چیزی یاد می گیرین، باید از اون یاد گرفته ها چیزی به دست بیارین. الان افراد بسیاری هستن که کتاب می خوندن، فقط واسه اینکه بگن خیلی کتاب می خونیم. اگه چیزی که یاد می گیرین رو به کار نگیرید، وقت خود رو هدر دادین.
۵. کمه کم ۱۰ درصد از درآمد خود رو روی چیزایی سرمایه گذاری کنین که پول بیشتری به همراه میارن
آدمای بسیار کمی از ثروت حقیقی برخوردارن. حتی افرادی با درآمد بالا هم واقعا پولدار نیستن. سبک زندگیِ بیشتر آدما با درآمدشان سازگاره. وقتی پول بیشتری به دست میارن، بیشتر مصرف می کنن. واقعا، خیلیا فقط پول به دست میارن تا خرج کنن.
آدمای کمی هستن که واسه سرمایه گذاریِ پول، اونو به دست بیارن.
بهترین کار اینه که کسب وکار خود رو تنها یک دومِ معادله درآمدی تون بدونین. شما کسب وکار خود رو دارین که درآمد داره. بعد از اون سرمایه گذاری تونه که اون درآمد رو به پول بیشتری تبدیل می کنه.
اینکه در مدیریت پول هاتون چقدر خوب عمل میکنین، مثل هر چیز دیگری با میزان کیفیت هدایت شدن تون تعیین می شه. اگه می خواید در کار با پول عالی شید، روی آموزش و تربیت سرمایه گذاری کنین.
بهترین زمان واسه کاشت درخت ۲۰ سال پیش بود. بهترین زمان واسه شروع سرمایه گذاری هم در گذشته بود. اما اگه هنوز شروع نکردین، نشینین و ناراحتی گذشته رو نخورید. واسه کسائی که امروز کاری نمی کنن، فردایی وجود نداره.
همین امروز شروع کنین. آموزش ببینین. کاری بسازین یا چندین کار که بتونین ۱۰ درصد از درآمدتان رو اونجا صرف کنین. کم کم این سرمایه گذاری تون می تونه منافع بیشتری داشته باشه، حتی بیشتر از کسب وکار اصلی تون.
سود مرکب واقعیت داره. اگه شما ۱۰ درصد از درآمدتان رو به سرمایه گذاری در مدت زمان طولانی اختصاص بدین، آینده رو تضمین می کنین. برخلاف خیلی از کسائی که درآمد خیلی بالایی دارن، شما هر زمان که بخواهید می تونین دست از کار بکشین، چون پولِ شما پول بیشتری واسه تون به همراه میاره؛ بیشتر از اونکه واسه زندگی راحت نیاز داشته باشین.
۶. انگیزه خود رو از گرفتن به بخشیدن تغییر بدین
این دنیا به بخشایندگان می بخشه و از گیرندگان میگیره.
– جو پالیش
بیشتر آدما فقط روی چیزی متمرکز هستن که می تونن از زندگی بگیرن.
من! من! من!
اما وقتی نسبت به تعاملات دنیا آگاه میشید، تمایل تون از گرفتن صرف، به بخشیدن تغییر می کنه. می فهمید که این روش بسیار رضایت بخش تر از گرفتنِ صرفه. علاوه براین، با چیزی تحریک میشید که بهش باور عمیق دارین.
وقتی انگیزه اصلی تون بخشیدن باشه، می فهمید چیجوری باید روابط تون رو بهتر کنین. همیشه به ذهن تون میاد که عبارت «ممنونم» رو به بقیه بگید.
ایده های بیشتری درباره بهبودبخشی زندگی و کار بقیه دارین. شروع به مشارکت بیشتر می کنین که خود این به مراتب باعث فرصتای بیشتر و روابط عمیق تر میشه. مردم شما رو دوست دارن و به شما اعتماد می کنن. کارتون رو با انگیزه والاتری دنبال می کنین و پس، الهام و اثر خیلی بیشتری خواهید گرفت.
۷. به روشنی اقرار کنین که چقدر به بقیه وابسته اید
فقط به این خاطر که انگیزه اصلی تون کمک کردنه، این معنی رو نمی ده که کمک بقیه رو نمی خواهید. ، همه آدما همیشه به دنبال دریافت کمک هستن.
واقعیت اینه که همه خیلی به همدیگه وابسته هستن تا بتونن کاری رو که باید بکنن. اما اقرار روشن به این وابستگی، خِرد و تواضع می خواد. به جای اونکه اونو نقطه ضعف ببینین، بدونین که نقطه قوته.
بالاتر از اقرار به وابستگی، همیشه تشکر خود رو نسبت به افرادی که در زندگی تون هستن بگید. اینکه شما تشکر می کنه، خودش مورد تشکر قرار میگیره. روابطِ شما، داشته هایی هستن که در طول زمان باید اونا رو رشد بدین و بهتر کنین.
اگه از روابط تون تشکر نکنین و به اونا بی توجه باشین، آسیب می بیننن. همه روابط مثل حساب بانکی هستن؛ اگه کسی همیشه در حال واریز باشه و دیگری همیشه در حال برداشت، آخرسر همه منابع خالی می شن.
در اینجور روابطی یک ی یک کمتر از ۲ می شه. برعکس، در روابط هم افزا و سالم، یک ی یک خیلی بیشتر از ۲ میشه. وقتی دو نفر همیشه در حال بخشیدن و گرفتن هستن، حساب بانکی رابطه ای به رشد و گسترش خود ادامه می ده و چندین منفعت منتظره و غیرمنتظره به همراه میاره.
مثلا، خودِ من اخیرا با برادرم به باشگاهی ورزشی رفتم. در شروع تمرین، اون سردرگم بود. نه به انرژیِ من اضافه می کرد و نه کمکم می کرد تمرینم بهتر از تمریناتم هنگام تنهایی انجام بدهم. انرژی ام رو می گرفت و باعث می شد انرژی و سعی بیشتری از زمان تنهایی ام صرف کنم.
بهش گفتم چه اتفاقی در حال افتادنه و اونم سریع وضعیت هیجانی اش رو تغییر داد. فهمید که حالتش چقدر رومو تأثیرگذاره. واقعا در اون لحظه، انگیزه اون از یک تجربه ورزشی صرف، به ایجاد چیزی فوق العاده تغییر کرد.
وضعیت ذهنی مشترک ما بالا رفت. ما رو به جریانی گروهی جهت داد. تمرین ما خیلی بالاتر از چیزی شد که به تنهایی می تونستم انجام دهم. نه فقط اون، بلکه شروع به ردوبدل کردن جملات الهام بخش کردیم. این باعث درکی فوق العاده و روابطی شد که اتفاقا به کتابی که در حال نوشتن اون هستم هم مربوط بود.
این تمرین فوق العاده، نتیجه هم افزایی رو به دنبال داشت. این ادراکاتی که با شما درمیان گذاشتم هم منافع غیرمنتظره ای واسه کتاب من بودن. این فقط زمانی می تونه رخ بده که هر دو طرف فعالانه در حال بخشیدن و گرفتن به شکل یک رابطه باشن؛ جایی که هر دو روی آفرینش تمرکز دارن، نه مصرف، جایی که انگیزه اصلیِ هر دو کمک به دیگری واسه موفق شدنه.
۸. واسه رسیدن به اهداف ۱۰ برابری و ۱۰۰ برابری، شراکتای راهبردی بُرد بُرد بسازین
همه شرکتای شکست خورده مثل هم هستن؛ اونا واسه فرار از رقابت شکست خوردند.
– پیتر تیل
بیشتر آدما، بیشتر در وضعیت رقابتی به سر می برن تا همکاری.
همکاری سطح بسیار بالاتری از رقابته. رقابت روی خود تمرکز می کنه. تفکر بسیار سطح پایینی هم هست، چون چیزی که به خودیِ خود می تونین انجام بدین، بسیار محدوده. افراد رقابتی، همیشه در تقلا هستن. اونا بیشتر روی پیروزی تمرکز دارن تا ایجاد راه حلای واقعی.
اما وقتی تفکرتون گسترش پیدا میکنه، می فهمید که با کمک بقیه می تونستید کار بیشتری انجام بدین. همکاری، ارتباطات منحصربه فردی ایجاد می کنه که تنها کار کردن، هیچوقت نمی تونست اینجور کاری کنه.
شما مهارت ها و دانشی دارین که در بخش ی تخصصی تون فوق العاده. افراد دیگری هم هستن که در بخشای دیگری دارای مهارت ها و دانشی هستن که خارج از آگاهی شماس. این افراد صاحب داشته هایی هستن که شما ندارین.
اگه می خواید نتایجی ۱۰ برابر یا ۱۰۰ برابر نسبت به بقیه در بخش ی تخصصی خود بگیرین، باید شراکتای «برد برد» هدفمند بسازین. این عموما زمانی رخ می ده که شما طرحی ایجاد می کنین که مجموعه مهارت ها و داشته هاتون با مجموعه مهارت ها و داشته های شخص دیگری درهم می آمیزند.
چیزی که شما خوب انجام میدید، واسه شخص دیگری سخته. چیزی که شما نمی تونین از پسش برآیید، بقیه می تونن خوب بکنن.
پس با کی می تونین شراکت کنین که سرعت تون بیشتر شه؟
کی داراییا و منابعی داره که شما از اونا بهره مند نیستین؟
چیجوری می تونین به این افراد کمک کنین؟
قادر به پیشرفت چه نوع مشارکتایی هستین تا به شما اجازه دهند سریع تر به اهداف تون برسین و به بقیه هم کمک کنه تا سریع تر به اهداف خودشون برسن؟
وقتی با بقیه همکاری می کنین، واقعا یک ضمنا ی یک بیشتر از ۲ میشه. این کل، با جمع تک تکِ اجزا فرق داره.
این جور که تبدیل وضعیت رخ می ده. فقط کسائی که همکاری می کنن، تبدیل وضعیت واقعی رو تجربه می کنن. اونایی که فقط به تنهایی خوب کار می کنن، در جهان بینیِ محدود خود گرفتار هستن.
وقتی با بقیه در هم می آمیزید، ایده ها و اهداف تون تغییر می کنن. بزرگ تر و بهتر می شن. متفاوت با اون چیزی می شن که قبل از اون می تونستید به تنهایی انجام بدین.
تنها روش داشتن اینجور مشارکتایی، تفکر بلندمدته. باید در این بازی سرمایه گذاری کنین. فقط نمیتونه تبادلی باشه. «این در ازای اون» نیس. چیزی به مراتب عمیق تره. به این صورت، اخلاق مداریِ بیشتری در کارتون دارین. بیشتر قدر کارتون رو میدونید. همیشه کار درست رو انجام میدید، حتی اگه اون کار درست، سخت و سخت باشه.
به دنبال روابط تبادلی نباشید. فقط به دنبال روابط تبدیل وضعیتیِ بلندمدت باشین.
۹. اهداف ۱۰ برابری مشخص کنین و با ترس هاتون روبه رو شید
به اهداف الانِ خود نگاه کنین.
به چه دلیل این ملاک شما واسه «موفقیت» است؟
اصلا به چه دلیل همچین چیزی هدف شماس؟
اگه این هدف رو ۱۰ برابر بزرگ تر کنین، چه اتفاقی خواهد افتاد؟
اگه به جای مثلا ماهی ۳ میلیون تومن، ماهی ۳۰ میلیون رو هدف بذارین چه؟
همچین چیزی اصلا ممکنه؟
درسته که ممکنه. آدمای زیادی هستن که اینجور می کنن. تنها فرق بین اونا و شما، تحصیلات، روابط و راهکارهایشانه.
وقتی هدف تون رو ۱۰ برابر می کنین، باید خیلی متفاوت درباره رفتارهای روزانه تون فکر کنین. باید در تموم جنبه های زندگی جدی تر باشین. باید تفکر محدود و حواس پرتیا رو حذف کنین.
۱۰ برابر کردن هدف، یکی از بهترین چیزهاییه که می تونین واسه خود انجام بدین. این هدف باید در همون زمانی درنظر گرفته شه که در اوج هستین. با انجام کاری قدرتمنده که به اوج می رسین؛ خواه اون کار تمرین باشه، یادگیری باشه یا حضور در محیطی منحصربه فرد مثل یک کشور خارجی. با حضور بین افراد خاصی هم می تونین در اوج قرار بگیرین؛ کسائی که به شما الهام می بخشن تا بهترین نسخه خودتون باشین.
فقط خودتون هستین که میدونید چی شما رو به نقطه اوج و اشتیاق میرسونه. پس هر کاری می تونین انجام بدین تا به اونجا برسین و بعد هم اهداف تون رو بنویسین. چیزی که قصد انجامش رو دارین به روشنی بگید. بعد هم اون هدف رو بنویسین و هر روز اونو تجسم کنین تا به واقعیت تبدیل شه.
وقتی به این هدف فکر می کنین، از جریان طبیعیِ ایدهایی که دنبال می کنین، منحرف نشید.
شما نمی تونین با همون تفکر و رفتارهایی که حالا دارین، نتایج آینده رو ۱۰ برابر کنین. در این راه، وقتی به هدف تون فکر می کنین، به ایده های جدیدی هم دست پیدا می کنین تا سریع تر بهش هدف برسین.
این احتمال هم هست که شما از نادانسته هاتون آگاهی ندارین. پس باید واقعا شروع به آموزش خودتون کنین؛ آموزش اینکه چیجوری ممکنه به هدف تون دست پیدا کنین. باید نسبت به چیزی که انجام میدید محکم تر ظاهر شید. باید بیشتر بیافرینید و بیشتر شکست بخورین. واقعا بارها. بیشتر سریع ترین راه به طرف کیفیته.
نه فقط اون، بلکه وقتی درباره هدف ۱۰ برابری خود فکر می کنین هم، شاید ایدهایی به نظرتون خواهد رسید که شما رو می ترسانند. وقتی کاری می کنین که شما رو می ترسوند، واقعا مرزی رو رد می کنین که بیشتر آدما هیچوقت از اون عبور نمی کنن. کار ترسناک بیشتر بسیار سودمند و ارزشمنده.
۱۰. در بازاریابی خیلی عالی شید
بازاریابی چیزی نیس جز روان شناسی کاربردی؛ رابطه با آدما، قانع کردن بقیه و کمک به اونا.
خیلیا فکر می کنن بازاریابی چیزی کثیف و غیراخلاقیه!
خیلی از «هنرمندان» بازاریابی رو یاد نمی گیرن، چون نمی خوان «خودشون رو بفروشن». اونا می خوان کارشون خالص باشه. دانشگاهیا هم بهتر از این نیستن. آثار اونا در دسترس مردم عادی نیس.
بازاریابی چیزی نیس جز آسون تر و بهتر کردنِ یافتن و استفاده از کارتون.
حقیقت اینه که مردم یک دفعه ظاهر نمی شن که محصول یا خدمات شما رو بخرن. اونا یهو ظاهر نمی شن تا نوشتهاتون رو بخونن.
اصلا بیایید در مورد همین لحظه فکر کنین: چجوری به این صفحه اومدید؟ به عنوان این مقاله نگاه کنین. همین مقاله رو می تونستید «پیشنهادایی واسه موفقیت» بنامیم. اما روی اینجور عنوانی کلیک می کردین؟
شاید نه. اما روی «میلیاردر شدن» کلیک کردین. به چه دلیل روی این عنوان کلیک کردین؟ چجوری تا اینجای مقاله رو خوندین؟
درباره همین تجربه فکر کنین.
بازاریابی «چگونگی» هر کاریه که انجام میدید.
دلیل اینکه بیشتر مردم موفق نیستن، به این خاطره که یا از بازاریابی می ترسن و یا از اون پرهیز می کنن. واسه همین هم بیشتر افراد معلمای بدی هستن. اونا بیشتر روی محتوا تمرکز دارن تا تحویل و طراحیِ اون محتوا. اما تحویل (یا همون چگونگی) اگه مهم تر نباشه، درست به اندازه اینکه چه کاری انجام میدید یا به چه دلیل این کار رو انجام میدید مهمه.
شاید شما درمان سرطان رو بدونین. اما اگه اونو درست بازاریابی نکنین، هیچ وقت نمی تونین درمان خود رو عرضه کنین. شاید مهم ترین پیامِ دنیا رو داشته باشین یا بهترین قصه ی دنیا رو بدونین، اما اگه اونو هوشمندانه عرضه نکنین، هیچکی اونو نخواد دید.
۱۱. روی زمان و سعی تمرکز نکنین، به جای اون روی نتایج تمرکز کنین
دن سولیوان (Dan Sullivan) که بنیان گذار پلت فرم کارآفرینی اختصاصی به نام هدفمند کوچ (Strategic Coach) است، بین کسائی که در «اقتصاد زمان و سعی» فعال هستن، با کسائی که در «اقتصاد نتایج» هستن، فرق قائل می شه.
اگه شمام در اقتصاد زمان و سعی فعالیت دارین، روی مشغول بودن تمرکز دارین. به مقدار زمان و انرژی ای باور دارین که صرف می کنین. در مقابل، وقتی در اقتصاد نتایج هستین، فقط روی رسیدن به نتیجه ای مشخص متمرکز هستین.
خط ملاک همون چیزیه که مهمه و پس یافتن مؤثرترین راه واسه رسیدن به اونجا بسیار مهم می شه. این یکی از فرقای مهم بین کارآفرینان و کارمندانه. سولیوان می گه:
کارآفرینان «خط ملاک»، «اقتصاد زمان و سعی» رو به طرف «اقتصاد نتایج» رد کردن. واسه اونا درآمد تضمین شده ای وجود نداره. کسی هر دو هفته یک بار واسه شون چک نمی نویسه. اونا با توانایی شون در ایجاد فرصت با ایجاد ارزش واسه مشتریان شون زندگی می کنن. بعضی وقتا زمان و سعی زیادی صرف می کنن، ولی نتیجه اینمی گیرن. بعضی وقتا هم اون قدرها زمان و سعی صرف نمی کنن، اما نتیجه فوق العاده ای به دست میارن. تمرکزِ کارآفرینان همیشه باید روی نتایج باشه، وگرنه درآمدی ندارن. اگه واسه یک کارآفرین کار کنین چه جوری؟ این واسه شمام صدق می کنه. با اونکه شاید درآمد تضمین شده ای دارین، اما باید بدونین کسب وکاری که در اون مشغول هستین، داخل اقتصاد نتایج موجودیت پیدا میکنه، حتی اگه اونو دقیق هم نبینید. به نظر من این نکته باعث نمی شه احساس ناامنی کنین، اما نشون تون می ده که چیجوری باید در اینجور محیطی موفق بود؛ با به حداکثررساندن نتایج و به کمه کم رساندن زمان و تلاشی که واسه رسیدن به اونا صرف می کنین.
خیلیا به نتایج فکر نمی کنن، چون امنیت شون در حقوقی پنهون که دریافت می کنن. اما وقتی تمرکز خود رو از اینکه «چقدر کار می کنین» به «چقدر می تونین کار کنین» تغییر میدید، «چیجوری کار کردن تون» رو هم تغییر میدید.
شروع به یادگیری راه هایی واسه انجام سریع تر کارا می کنین. مسئولیت بیشتری قبول می کنین. محیط خود رو تغییر میدید و این رو هم می فهمید که خواب و استراحت چقدر واسه رسیدن به تعداد خیلی از نتایج ممکن مهمه. پس شروع به استفاده از مرخصیای بیشتر و بیشتر و استراحت می کنین.