……………………………………………………………81
نمودار 4-21. مدل معادلات ساختاری در حالت معناداری ……………………………………………………………………..82
فصل اول
کلیات پژوهش
1-1) مقدمه
فلسفه اصلی TQM بقای سازمان است. مدیریت کیفیت جامع، رویکرد بهبود کیفیت در سازمان ها به منظور بهبود عملکرد از کیفیت و نوآوری است. سازمان هایی که از TQM استفاده می کنند، مزایای بسیاری مانند محصولات با کیفیت، مشتریان راضی، کاهش هزینه ها، بهبود وضعیت مالی، کیفیت و عملکرد نوآورانه و همچنین رضایتمندی کارکنان به دست می آورند. علاوه بر این اگر TQM به صورت موفق اجرا شود، یک مزیت رقابتی را به دست می آورند(زهیر و همکاران1، 2012). در محیط کسب و کار امروزی، تغیرات با گام های سریع به وقوع می پیوندد. سازمان ها در عرصه رقابت در محیط کسب و کار جهانی ملزم هستند تا نسبت به تغیرات مستمر واکنش مطلوب داشته و یا از بین بروند. دنیای کسب و کار از تسلط سرمایه به تفوق دانش تغیر می یابد. یک سازمان به منظور برتری یافتن از سایر سازمان ها باید منابع انسانی را توسعه داده و میزان اطلاعات و دانش در دسترس را افزایش دهد. کارکنان و دانشی که در سر آنهاست، منابع بسیار ارزشمندی برای سازمان هستند. دانش و چگونه دانستن منابع استراتژیک سازمان هستند که باید مدیریت شده و توسعه داده شوند. از این رو یادگیری سازمانی و تولید دانش در طول چند سال اخیر مورد توجه قرار گرفته است(پجنن و کنتولا2، ، 2008؛ اتالا3، 2000؛ هورن ساین4، 2006). در یک ساختار نظام مدار، آموزش می تواند نقش کلیدی در انتقال دانش داشته باشد. آموزش زمانی می تواند براساس نیاز ملی و در راستای گسترش فرهنگ و دانش مدیریت نوین استوار باشد که نظام مدیریتی با رویکرد مشتری محور و کیفیت گرا ایجاد شده باشد. ساختار و نظام مدیریت آموزشی از این لحاظ مورد توجه نظام مدیریت کیفیت واقع می گردد. نهاد های آموزشی به عنوان پل میان تولید کنندگان دانش و دانش پژوهان جهت پاسخگویی به تغیرات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی خود نیازمند تحول جدی هستند. مدیریت کیفیت فراگیر روشی است که می تواند این تحول را در آموزش ایجاد کند.
در این فصل از پژوهش، پژوهشگر به طور خلاصه و با توجه به موضوع پژوهش، به بیان مسأله اصلی پژوهش و تشریح و بیان موضوع، ضرورت انجام پژوهش، سؤالات و فرضیه های پژوهش، اهداف اساسی از انجام پژوهش، روش پژوهش، روش گردآوری اطلاعات، نمونه و جامعه آماری، روش نمونه گیری و روش های تجزیه و تحلیل اطلاعات پرداخته، و در پایان اصلاحات و واژه های تخصصی مطرح می گردند.
1-2) بیان مسئله
در دنیای رقابتی امروز، تغییرات سریعی که در بازارها اتفاق می افتد؛ ایجاب می کند تا سازمان های موجود کشور به سمتی پیش روند که تا حد امکان رقابتی شوند ویا این که رقابتی بمانند. براساس این فرض که هزینه اصلی اکثر سازمان ها، هزینه نیروی کار است؛ هر گامی که بتواند به کاهش این هزینه ها بیانجامد؛ می تواند در دستیابی به مزیت رقابتی، سودمند باشد. هر چند که کوچک سازی و خود کارسازی می توانند به کاهش هزینه های پرسنلی بیانجامد اما باید توجه داشت که اجرای چنین رویکردهایی، هزینه های بسیاری را برای سازمان ها به همراه خواهد داشت(سیلورتورن5، 2004). مساله ای که امروزه باید به آن توجه جدی کرد این است که منابع سرمایه ای انسانی در صورتی که مورد توجه قرار نگیرند به عبارتی، خوب پرورش و هدایت نشوند؛ از دست می روند. در واقع، بحث سرمایه گذاری بر منابع انسانی به جنبه های نرم(لطیف) دیدگاه منابع انسانی در سازمان ها اشاره دارد(آرمسترانگ وبارون6، 2002). به همین دلیل باید دراین زمینه به آموزش هایی زیر بنایی جهت سرمایه گذاری و مدیریت صحیح این عنصر مهم و استراتژیک جهت دستیابی به کیفیت و عملکرد های مطلوب سازمانی پرداخت. در این میان، دانشگاه ها و مراکز آموزش عالی به عنوان یکی از نهادهای استراتژیکی که به پرورش نیروهای متخصص و مورد نیاز سازمان ها می پردازند؛ می تواند گامی مهم در زمینه سرمایه گذاری منابع انسانی باشد. در چنین محیطی، دانشگاه ها می توانند نقش اساسی وزیر بنایی در پرورش نیروهای انسانی متخصص داشته باشند(ابزری و انصاری، 1387).
در عصر کنونی، تغییرات غول آسایی در حال شکل گیری است که سیستم های خدماتی را به سمت مهندسی مجدد هدایت می کند(ونگ، 2006). رقابت شدید، گسترش سریع فن آوری، شدت علایق وسلایق مشتریان و تنوع خواهی آنها، رشد تصاعدی اینترنت و فراگیر شدن آن در سطح جهان (بنت وگابریل7، 1999) باعث شده است که سازمان ها به فکر مدیریت موثر وفعال خرد جمعی شان باشند. (نیف8) حلقه های رسیدن به این خرد را که از یادگیری و کیفیت عوامل موجود آن می گذردکشف نموده و گسترش دهند(نیف، 1999). گراهام9 بیان می دارد که یادگیری قابلیت پاسخ های سریعتر واثربخش تر را به محیط پویا و پیچیده فراهم می کند، همچنین باعث تسهیم اطلاعات، ارتباطات و کیفیت تصمیم های اتخاذ شده در سازمان می شود(گراهام، 1996). بر طبق نظر سالمان و بولتر10(1994) به منظور تغییر مناسب، سازمان ها باید قادر به تحلیل خویش، فرایندها، ساختار و محیط خویش باشند و بتوانندپاسخ های مناسب و رایج را شناسایی و آنهارا به منصه ظهور برساند. بدین معنا که سازمان ها باید قادر به یادگیری باشند. بدون این قابلیت سازمان ها نمی توانند انتخاب مناسبی در ارتباط با ساختار، فرایند، فرهنگ و محصول زودتر یا دیرتر انجام دهند و شکست خواهند خورد(نادی، 1388
).
از طرف دیگر، محیط متحول و متغیر سازمان ها در عصر کنونی مدیران را بر آن می دارد تا هر چه بیشتر و بهتر به استفاده از ابزاری به نام دانش برای رویارویی و مقابله با عوامل عدم اطمینان و حفظ موقعیت و گسترش آن روی آورند. این امر مستلزم آن است که مدیران سازمان ها اولویت مهمی را برای مدیریت نوآوری در نظر بگیرند( بهرامی و رجایی پور، 1390). از جنگ جهانی دوم تاکنون دو انقلاب علمی در جهان به وقوع پیوسته است: انقلاب علمی اول در اوایل قرن بیستم اتفاق افتاد که طی آن دانشگاه ها علاوه بر مأموریت آموزشی، مأموریت تحقیقاتی را نیز بر عهده گرفتند و بر این اساس، گروه ها و مراکز تحقیقاتی درون دانشگاه به وجود آمدند. انقلاب علمی دوم در اواخر قرن بیستم اتفاق افتاد که طی آن دانشگاه ها علاوه بر مأموریت آموزشی و تحقیقاتی، مأموریت سوم؛ یعنی نوآوری فناوری را نیز بر عهده گرفته اند و دانشگاه های کارآفرین در حال ظاهر شدن هستند( اتزکویز11، 2001 به نقل از بهرامی و رجایی پور، 1390). بزرگترین امتیاز رقابتی در پارادایم های جدید کسب و کار، یادگیری بیان شده است به همین دلیل در عصر حاضر سازمانهایی موفق هستند که همه مدیران آن برای بالابردن توانایی سرمایه های انسانی خود بکوشند. یادگیری سازمانی یک فرایند و مجموعه اقداماتی است که به یادگیری کارکنان میانجامد و دربرگیرنده رفتار سازمانی مشخص است که در سازمان یادگیرنده اعمال میگردد. در چنین سازمانهایی همه شرایط یادگیری برای اعضا فراهم میشود و افراد پیوسته برای کاربرد آنچه یاد گرفتهاند، همت میگمارند(خلیلی، 2004). عمده ویژگی که می توان برای شرایط فعلی هر سازمانی به ویژه نهادهای “دانش بنیان12” چون دانشگاه متصور بود ؛تغییرات بسیار سریع،گسترده، عمیق و پیچیده محیط حاکم بر فضای آنهاست. دانشگاه ها برای بقا باید قادر به سازگاری با شراط متغیر علمی و محیط باشند. بنابراین باید هرچه سریعتر جای خود را به سازمان هایی چابک دهند و به این ترتیب در جریان یک یادگیری آگاهانه زمینه حفظ و ارتقا اعتبار خود را فراهم آورند(کاوندکا13، 2009). مدیریت کیفیت جامع به عنوان نگرشی مدیریتی در بسیاری از سازمانها به کار گرفته شده است و مزایای فوق العاده ای ر ا بخصوص در بخشهای اقتصادی همراه داشته است. پذیرش این مفهوم در دانشگاه منجر به توسعه و انتشار مفاهیم مرتبط با کیفیت شده است. همچنین برخی از محققان ادعا می کنند مدیریت کیفیت جامع می تواند یکی از پیش نیازهای نوآوری باشد و شیوه های مدیریت کیفیت به بهبود عملکرد عملیاتی و مالی کمک می کند و اجازه می دهد سازمان به مزیت رقابتی دست یابد(لاگرسن14، 2005 و کایناک15،2003).
سیستم مدیریت کیفیت، ترکیبی از ساختارهای سازمانی، مسئولیت ها، روش ها و مدیریت است. اجرای مدیریت کیفیت جامع (TQM) در آموزش عالی، موجب سازگاری با تغییرات محیطی می شود. دست یابی به اهداف استراتژیک در آموزش عالی مربوط به اجرای مدیریت صحیح دردانشگاه ها است و در صورت عدم وجود مدیریت صحیح و سیستم مدیریت کیفیت جامع در آموزش عالی نمی توان به اهداف استراتژی دست یافت.
این پژوهش با توجه به اهمیت یادگیری سازمانی و نوآوری در سازمان ها در پی شناخت عوامل مؤثر بر اجرای مناسب این راهبردها است. با توجه به تعاریف و ابعاد مدیریت کیفیت فراگیر، یادگیری سازمانی و نیز نوآوری که در هر سه بر ارتباطات و تعاملات میان افراد تأکید می شود پژوهشگر به این نتیجه رسیده است که ارتباط میان (TQM)، یادگیری سازمانی و نوآوری سازمانی را جستجو نماید. با توجه به اهمیت این موضوع در آموزش عالی و با نگاه به مطالعات و متون قبلی پژوهشگر متوجه شد که اغلب پژوهش های انجام شده تنها به رابطه (TQM) و نوآوری و یادگیری سازمانی با نوآوری پرداخته است، اما به تأثیر مدیریت کیفیت فراگیر بر یادگیری سازمانی و نقش میانجی یادگیری سازمانی بین (TQM) و نوآوری سازمانی در آموزش عالی توجهی نکرده اند. علاوه بر این موضوع که پژوهشگر بر آن شده است که از طریق تحقیق تجربی رابطه میان مدیریت کیفیت فراگیر، یادگیری سازمانی و نوآوری سازمانی را بیازماید، آنچه که ذهن پژوهشگر را به خود مشغول داشت و مایل شد که از طریق پژوهش تجربی آن را آزمون کند، این بود که آیا بین دانشگاه های دولتی، آزاد و پیام نور شهر سبزوار از لحاظ متغیر های ذکر شده تفاوتی وجود دارد؟
بنابراین مسأله اصلی این پژوهش به این صورت است که آیا یادگیری سازمانی می تواند نقش میانجی را بین مدیریت کیفیت فراگیر و نوآوری در دانشگاه های سبزوار داشته باشد؟
1-3) اهمیت و ضرورت پژوهش
تعداد زیادی از پژوهشگران نشان داده اند که استراتژی مدیریت کیفیت فراگیر ابزار بسیار قدرتمندی برای پرورش یادگیری سازمانی می باشد و مزیت رقابتی را افزایش می دهد(هندریکس و سینگال16، 2001؛مارتینز – کوستا17، 2008). بازار رقابتی امروزی نیاز به بهبود نوآوری های تکنولوژیک دارد وچرخه ی کوتاه عمر محصولات به طور پیوسته مزیت رقابتی را به چالش می کشد(پریجگو و سوهال18، 2003). براساس گفته های پژوهشگران توانایی یادگیری می تواند نوآوری سازمانی را تحریک کند ومزیت رقابتی را در محیط پر تلاطم امروزی حفظ کند. یادگیری، فعالیت های نوآورانه را تقویت می کند وکیفیت یکی از ویژگی های اصلی موفقیت در محیط رقابتی امروز می باشد. در نتیجه سازمان ها می توانند با تولید مداوم کالا و مدیریت کیفیت آن ها به طور مداوم در محیط رقابتی امروزی دوام بیاورند(مارتینز-کوستا و جیمز- جیمز19، 2009). بنابراین
کیفیت و یادگیری عوامل موثری هستند که موفقیت و رشد هر سیستم خدماتی و صنعتی را تضمین می کنند و حجم بالای هر دو مولفه نیاز به مدیریت آنها را ضروری می نماید(نادی، 1388).
یکی از مسائل اساسی در هر جامعه ای توجه به نظام آموزشی، پژوهشی و فرهنگی آن جامعه می باشد که موجب عقب ماندگی، یا ترقی و پیشرفت وتکامل آن می شود. نظام های آموزشی وپژوهشی به عنوان بارزترین نمود سرمایه گذاری نیروی انسانی در زمینه شکوفایی در جامعه نقش اصلی را بر عهده دارند. امروزه این نظام ها سهم قابل توجهی از بودجه هر کشور را به خود اختصاص داده وبا توجه به اهمیت نقش آنها در ابعاد اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی وسیاسی جامعه، ضروری است در جهت بهبود کیفیت نظام های آموزشی اقدامات اساسی صورت گیرد واز هدر رفتن سرمایه های انسانی و مادی جلوگیری شود. با توجه به اهمیتی که نقش مدیریت کیفیت فراگیر در پیشرفت و پیشبرد نظام های آموزشی، پژوهشی خواهد داشت، ضرورت انجام چنین تحقیقاتی در این زمینه جهت روشن گردیدن این نقش مدیریتی در تحلیل کارایی این نظام احساس گردیده است(پور کشمیری و تفرشی، 1388).
عوامل متعددی را در پیشبرد اهداف جامعه می توان دخیل دانست که از جمله آنهاتوجه به کیفیت و نقش مدیریت کیفیت فراگیر و یادگیری سازمانی در رسیدن به این مهم ضروری می باشد. با توجه به اهمیت مکف20 و یادگیری سازمانی در مراکز مختلف، به خصوص در آموزش عالی ضرورت انجام پژوهش در این زمینه، احساس گردید. لذا در همین راستا برای نائل شدن به عملکرد بهینه و ترویج نوآوری در دانشگاه های سبزوار، وبا توجه به این که نوآوری عامل افزایش کیفیت، کاهش هزینه ها، افزایش انگیزش کارکنان، کاهش بوروکراسی و بهره وری سازمان می شود سعی می شود تا با به کارگیری دو سیستم مدیریت کیفیت فراگیر و یادگیری سازمانی، آثار هریک از آنها بر میزان نوآور بودن، سنجیده شود.
همچنین نظر به اهمیت مدیریت کیفیت فراگیر، یادگیری سازمانی و نوآوری سازمانی در بهره وری سازمانهای آموزشی و با توجه به این که تاکنون پژوهشی در دانشگاههای دولتی، پیام نور و آزاد شهر سبزوار انجام نشده است، لازم بود که این ارتباط بررسی شود، لذا، پژوهش حاضر انجام می شود.
1-4) سؤال های پژوهش
الف) سؤال های اصلی :
1. آیا مدیریت کیفیت فراگیر تأثیر مستقیم، مثبت و معنی داری بر یادگیری سازمانی دارد؟
2. آیا مدیریت کیفیت فراگیر تاثیر مستقیم، مثبت و معنی داری بر نوآوری سازمانی دارد؟
3. آیا یادگیری سازمانی تأثیر مستقیم، مثبت و معناداری بر نوآوری سازمان دارد؟
4. آیا یادگیری سازمانی در رابطه میان مدیریت کیفیت فراگیر و نوآوری سازمانی نقش میانجی دارد؟
ب) سؤال های فرعی :
1. آیا مؤلفه های یادگیری سازمانی توانایی پیش بینی نوآوری سازمانی را دارند؟
2. آیا مؤلفه های مدیریت کیفیت فراگیر توانایی پیش بینی یادگیری سازمانی را دارند؟
3. آیا بین دانشگاه های دولتی، پیام نور و آزاد شهر سبزوار از لحاظ مدیریت کیفیت فراگیر، یادگیری سازمانی و میزان نوآور بودن سازمان تفاوتی وجود دارد؟
1-5) فرضیات پژوهش
الف) فرضیه های اصلی :
1. مدیریت کیفیت فراگیر تأثیر مستقیم، مثبت و معنی داری بر یادگیری سازمانی دارد.
2. مدیریت کیفیت فراگیر تاثیر مستقیم، مثبت و معنی داری بر نوآوری سازمان