.estp-changedby-essin a{color:1E3FDB# !important}
در ادامه از قسمت اول این مجموعه سه قسمتی درباره باورها. اینم قسمت دو:
کریگ کاتولیک
بزرگ شدن در خانه ای کاتولیک که مرتباً راهبه ها و کشیشان (دوستان هموطن من) در آن شرکت می کردند ، فقط در مدارس کاتولیک شرکت می کردند ، به طور انحصاری در مورد زندگی (خدا ، دین ، ازدواج ، روابط ، جنسیت ، خوب ، بد ، درست ، غلط) آموزش می دیدند. از دیدگاه کاتولیک ، با دوستان کاتولیکم معاشرت کردم و فقط داخل کلیسای کاتولیک را دیدم ، احتمالاً هرگز تا پانزدهمین سالروز تولدم بودایی نمی شدم. یا حتی یک تعمید دهنده یا انگلیکن در این مورد. تربیت ، محیط و تحصیلاتم به من آموخت که من در کلیسای یک واقعی متولد شده ام. به هر معنا که باشد.
در نوجوانی ، صادقانه متاسف شدم برای همه آن غیر کاتولیک هایی که به جهنم می رفتند. آنهایی که در کلیساهای جعلی هستند به هر معنا که باشد. به هر حال ، ما پاپ را در تیم خود داشتیم. نماینده شخصی خدا در سیاره زمین و جانشین مستقیم سنت پیتر خوب – اولین پاپ. ظاهراً. چگونه ممکن است من اشتباه کنم؟
خوشبختانه برای من ، به نحوی به تیم مناسب برخورد کردم. شانس ها چقدر است؟ همه آن ادیان و من در تنها مذهبی متولد شدم که خط داغ خدا و یک پیرمرد قدیمی در واتیکان با کلاه بزرگ و انگشت روی نبض ابدی داشت. و البته تنها دینی که می تواند مرا به بهشت برساند. در مورد شانس صحبت کنید یا کارما وای ، ما از کارما نام نمی بریم؟ اون تیم دیگه
خواهر مری پاتریشیا
در اینجا جمله ای است که من هرگز از راهبه ها در کلاسهای آموزش مذهبی در مدرسه نمی شنیدم. “خوب دانشجویان ، ما تصمیم گرفتیم که یک نمای کلی از الهیات ، فلسفه و تعلیمات اصلی همه ادیان بزرگ جهان را در اختیار شما قرار دهیم ، سپس ما به شما واگذار می کنیم تا” خدا را “در راه خود را و ببینید که در آن شما فرود؛ مهم این است که حقیقت خود را بیابید ، به قلب خود گوش دهید و باورها و درک مذهبی و معنوی خود را توسعه دهید. “
نه ، هرگز برای من یک میتسو بار وجود نداشت.
کلاه اینجا نیست
حالا ، قبل از اینکه فکر کنید من کلاه ضد کاتولیکم را بر سر دارم ، اینطور نیست. من یکی ندارم من (بیشتر) دوران کودکی خود ، دوستان کاتولیکم ، تحصیلاتم را دوست داشتم و توسط برخی از راهبه ها و کشیش های فوق العاده به من آموزش داده و راهنمایی شد. و البته من عاشق والدین (بسیار) کاتولیک خود هستم.
آنچه من در مورد آن صحبت می کنم شرط بندی اجتماعی ، احساسی و دینی است (در هر سیستم ، سازمان یا مذهبی) که به من می گوید چه فکر کنم ، چه کار کنم و چه اعتقادی داشته باشم و مرا تشویق نکند یا اجازه ندهد < /em> من به کشف و کشف حقیقت خودم در ورای دیوارهای آن سیستم بپردازم. در واقع ، با انتقاد از گروه ها و افرادی که متفاوت فکر می کنند ، باور می کنند و رفتار می کنند ، از کاوش و تفکر آزاد من جلوگیری می کند. و وقتی شروع به زیر سال بردن سیستم یا بخشهای آن می کنم ، مورد تمسخر و انتقاد قرار می گیرم. احتمالاً برچسب سرکش ، گمراه و دردسرساز است.
در حقیقت ، همه ما مدام در حال برنامه ریزی (آموزش ، تأثیرگذاری ، تأثیرگذاری ، شکل دهی) جهان خود و همه چیز و همه افراد در آن هستیم. اعتقادات ما همیشه شکل می گیرد و دستکاری می شود (خوب یا بد) بدون اینکه ما حتی از آن آگاه باشیم. اکثر اعتقادات ما در مدت زمان طولانی شکل می گیرد ، به همین دلیل است که به بخشی محکم (غیرقابل مذاکره) از DNA ما تبدیل می شود. به هر حال DNA ذهنی و احساسی ما. و این مادام العمر که یک پیام و فلسفه خاص به ما آموزش داده می شود ، در نظر گرفتن حقیقت دیگری را برای ما بسیار سخت می کند. باورهای متفاوت
هنگام در نظر گرفتن چیز دیگری (نسخه دیگر ، گزینه ، شیوه زندگی ، فکر کردن ، دیدن ، باور کردن) اغلب ما باید آنچه را که تا به حال به آن اعتقاد داشتیم مورد سوال قرار دهیم و این ما را بسیار ناراحت می کند. ترسیده حتی. من با افرادی کار کرده ام که حتی وقتی از اعتقاد آنها اعتقاد دارم عصبانی می شوند. و من در مورد انتقاد از باورهای آنها صحبت نمی کنم ، من در مورد پرسیدن سوالات منطقی ، متفکرانه و هوشمند صحبت می کنم. آنها حتی تصور نمی کنند که باورهای آنها ممکن است اشتباه باشد. این بسیار آسیب زا ، بسیار دردناک و بسیار ناراحت کننده است. آنها من یک زندگی کامل را بر اساس برخی از این باورها بنا کرده ام ، بنابراین من (f ***) چه چیز دیگری پیشنهاد می کنم ؟! آنها یادگیری چیزهای جدید را برای خود غیرممکن می کنند. و آیا من به عصبانیت اشاره کردم؟
فشار برای سازگاری
فشار برای تطبیق (فکر کردن ، صحبت کردن ، عمل کردن ، اعتقاد به روشی خاص) در همه زمینه های تجربه بشری فراتر از عرصه مذهبی وجود دارد. مدارس ، خانه ها ، محل کار ، باشگاه های ورزشی ، احزاب سیاسی ، گروه ها … در هر مکانی که مردم جمع شوند. حتی در <a href="https://garch98.ir/tag/%d9%81%d8%b6%d8%a7%db%8c-%d9%85%d8%ac%d8%a7%d8%b2%db%8c/" title="فضای مجازی“>فضای مجازی (آنلاین).
رباینده مغز
آیا من می گویم که اعتقادات خود ما نباید با گروه بزرگتری همسو باشد؟ نه ، مطلقا نه. آنچه من می گویم این است که ما باید حقیقت خود را کشف کنیم ، درس های خود را بیاموزیم و باورهای خود را تعیین کنیم و سپس اگر باورهای اصلی ما با گروهی همسو باشد ما می خواهیم بخشی از آن باشیم ، همینطور باشد. اما اجازه ندهید شخص دیگری مغز شما ، توانایی بالقوه یا اراده آزاد شما را بدزدد زیرا شما می خواهید در گروه او پذیرفته شوید. سازگاری به معنای سازش است.
من این ایده را دارم که بخشی از گروهی باشم که در آن باورهای یکسان و تفکر اجماعی پیش شرط عضویت نیست. یا پذیرش. یا احترام. چنین گروهی برای من جذاب است. فکر می کنم ممکن است یکی را شروع کنم. صبر کن ، دارم و شما بخشی از آن هستید آن کارت عضویت را درست گرفتید؟
این یک فرقه نیست
به هر حال ، من نمی خواهم تطابق در گروه من وجود داشته باشد. من می خواهم آنچه را که تدریس می کنم با ملاحظه در نظر بگیرم. من می خواهم آنچه را که من می نویسم در نظر بگیرید ، خودتان آن را بررسی کنید و ببینید آیا برای شما “حقیقت” به نظر می رسد. آنچه را که می نویسم قبول نکنید زیرا به من احترام می گذارید. ممکن است من اشتباه کنم. من و شما می توانیم بدون توافق بر سر هر موضوعی به یکدیگر احترام بگذاریم. وقتی می دانید که برای شما واقعی ، معتبر ، معنی دار و مرتبط است ، آنچه می نویسم را بپذیرید. اگر آنچه می نویسم برای شما مناسب باشد ، احتمالاً همینطور است. اگر برای شما اشتباه است ، احتمالاً چنین است. من می توانم به شما آموزش دهم و به شما انگیزه بدهم (برای یک دقیقه) ، اما فقط شما باید باورهای خود را تعیین کنید و فقط شما می توانید زندگی خود را تغییر دهید. من برای کسی جواب نمی دهم ؛ من یک منبع هستم پاسخی که بدنبال آن هستید در آینه است. همیشه بوده است.
دفعه بعد ، در قسمت سوم این پست بسیار طولانی در مورد آن صحبت خواهم کرد:
- چه زمانی باید باورهای خود را تغییر دهیم/زیر سال ببریم.
- چگونه می توانیم باورهای منفی خود را تغییر دهیم.
- چگونه باورهای ما مانع از توانایی های ما می شود (و در مورد آن چه باید بکنیم).
نظرات خود را در مورد این موضوع به من اطلاع دهید. شما مته را می شناسید.