روی عزم: اضافه اقترانی.
آزوق: اسم، آذوقه، آنچه از خوردنی همراه دارند سفر را. (معین)
عَلیق: اسم عربی، علف ستور و جو و اسپست. (منتهی)
اولاغ: اسم ترکی، خر. (لغ)
ترکستان: ر.ک ص۳/ س۱۵٫
دیوانیان: صفت عربی، اصحاب دیوان، اعضای دولت. (لغ)
یَساولان: اسم ترکی، مأمور تشریفات درباری به طور عام. (لغ)
تَغار: اسم، تشت گلین است که در آن آب کنند و غذا نیز خورند یا گندم و جو پر کنند. (لغ)
آب سیحون: ر.ک ص۸۵/ س۱۳٫
همگنان: ر.ک ص۹۰/ س۲۱٫
جُلگای: اسم، جلگه، زمین مسطح دارای گیاه. (لغ)
ارقوق: ر.ک ص۷۴/ س۲٫
مشحون: ر.ک ص۱۹/ س۲٫
عواید: ر.ک ص۵۵/ س۲٫
مَکنون: صفت عربی، پنهان داشته. (لغ)
قَرایح: اسم عربی، جِ قریحه، طبیعت مردم. (لغ)
و التوفیق من الله الاحد: ر.ک ص۷۷/ س۱۸٫
ذکر فواید و مباحث منزل ارقوق
درین منزل اکثر علما و اشراف و اکابر و قضاه ولایات ترکستان از اطراف ممالک و قلاع عزّ استقبال رایات همایون دریافته به سعادت ملازمت فایق و فایز شدند و التثام قوایم سریر خلافت مصیر نموده پایه رفعت قدر خویش را بر اوج حشمت برافراختند و همگنان به انظار عنایات پادشاهانه و خصایص الطاف خسروانه سرافراز شده تربیت خانی را سرمایه افتخار ایام زندگانی ساختند. (مهمان نامه: ۹۲)
توضیحات:
ارقوق: ر.ک ص۷۴/ س۲٫
اکابر: ر.ک ص۱۲/ س۳٫
ترکستان: ر.ک ص۳/ س۱۵٫ قلاع: ر.ک ص۸۵/ س۱٫
رایات همایون: ر.ک ص۵۶/ س۲٫
ملازمت: ر.ک ص۴/ س۱۵٫
فایق: صفت عربی، چیره شدن، برتری یافتن. (لغ)
فایز: ر.ک ص۴/ س۱٫
التثام: مصدر عربی، بوسه دادن بر چیزی. (لغ)
قوایم: اسم عربی، ج قائمه، بمعنی یکی از چهار دست و پای ستور و دست و پای آدمی و پایهای آن چیز که قیام آن بدان است . (آنندراج ). در اینجا منظور پایه های تخت است.
مَصیر نمودن: مصدر مرکب عربی، میل کردن به سوی کسی. (منتهی)
همگنان: ر.ک ص۹۰/ س۲۱٫
وصف طلوع آفتاب
دوم روز از روزهای منزل ارقوق بامداد که مسند تخت نشین افلاک را بر فراز قبه خاک نهادند و خسرو ملک خاور را از صوب خلوت خانه ی افق بیرون آورده و مواکب کواکب نزد رفعت خان فلک بر زمین فلاکت افتادند اشعه جمال پادشاه مشرق انوار زینت خانه خاک شد و شعشعه شعاع موکب خورشید صاعد به صوب افلاک گشت. خسروی بر مسند فلک استقرار یافت که انظار اولی الابصار در جمال با کمالش خیره گشت و سلطانی بر سریر جهانبانی قرار گرفت که عالم از ولوامع طوالع مرادات طالع شد.
ابیات
صبح که خورشید برآمد بلند دشت افق جمله سمنزار شد |