خاقان: ر.ک ص۴/ س۳٫
صباح: اسم عربی، بامداد. (لغ)
موضع: ر.ک ص۵۶/ س۴٫
بغازی ده: ر.ک ص۵۵/ س۲۲٫
متوجه شدن: ر.ک ص۵۶/ س۴٫
صوب: ر.ک ص۵۷/ س۱۸٫
یورت: ر.ک ص۴۶/ س۳٫
اکابر: ر.ک ص۱۲/ س۳٫
ماوراء النهر: ر.ک ص۲۶/ س۲٫
دَستور یافتن: اسم مرکب، اجازه یافتن. (لغ)
دَستور اَعظَم: اسم مرکب، وزیر اعظم. (لغ)
دیوان: در اینجا به معنی صاحب دیوان به کار رفته. صاحب دیوان: سرکار و ناظر خزانه و مالیه دولت. عهدهدار عایدات مملکت. (لغ)
مرو: ر.ک ص۱/ س۱۳٫
مُعاوَدَت: اسم مصدر عربی، بازگشتن. (لغ)
محفوف: ر.ک ص۱۲/ س۳٫
جُنود: اسم عربی، جِ جُند، لشکرها، انصار. (لغ)
مَقرون: صفت عربی، بسته شده و پیوسته. (لغ)
وُفود: اسم مصدر عربی، رسالت، پیامآوری. (لغ)
وِجهه: اسم عربی، سوی، کرانه. قبله. (لغ)
مَصاف: ر.ک ص۵۶/ س۹٫
یَمین و یَسار: اسم مرکب، سوی راست و چپ، از همه سو. (لغ)
اَعصار: اسم عربی، جِ عصر که به معنی زمانه است. (لغ)
شُجعان: صفت عربی، جِ شجاع. (منتهی)
اَقطار: اسم عربی، جِ قُطر، به معنی کرانهها و قطرها. (لغ)
مشحون: ر.ک ص۱۹/ س۲٫
غیرمتناهی: ر.ک ص۴۳/ س۱٫
خُطور کردن: مصدر مرکب عربی، گذشتن به دل، گذشتن در دل. (لغ)
هلاکوخان: ر.ک ص۲۹/ س۵٫
رُسوم: اسم عربی، آیینها، قوانین (لغ)
عراق: ر.ک ص۴۴/ س۲۱٫
خواجه طوسی: اسم خاص، محمد بن فخرالدین محمد بن حسن، مکنی به ابوجعفر و ملقب به استاد البشر و عقل حادی عشر و خواجه، مشهور و معروف به خواجه نصیرالدین طوسی و خواجه نصیرطوسی، از اعاظم رجال قرن هفتم و از اجله علمای جامع ایران است. وی به سال ۵۹۷ هـ .ق. در جهرود قم، یا در طوس ولادت یافت و علوم نقلی را از پدرش و معقول را از دائی خویش و سپس از فرید الدین داماد نیشابوری و علوم ریاضی را از کمالالدین محمد حاسب فرا گرفت و مدتی هم در محضر دانشمندانی چون قطبالدین مصری و کمالالدین یونس موصلی و ابوالسعادات اصفهانی تلمذ کرد و در معارف زمان خویش به ویژه حکمت و ریاضی استاد مسلم شد و به لقب استاد البشر ملقب گشت و به دربار ناصرالدین عبدالرحیم مکنی به ابوالفتح حکمران قهستان که از سران اسماعیلیه و محتشمی دانشپرور بود راه یافت و کتاب معروف اخلاق ناصری را به نام او پرداخت. چندی بعد ناصرالدین او را قلعهی الموت نزد علاءالدین محمد هفتمین خلیفه حسن صباح برد، و سپس ملازم رکنالدین خورشاه آخرین فرمانروای اسماعیلی شد و چون هلاکو عزم تسخیر قلاع اسماعیلیه کرد رکن الدین خورشاه به صوابدید خواجه تسلیم شد و خواجه نصیر از آن پس به دربار هلاکو راه یافت و از مقربان و معتمدان وی گشت و تا روزی که هلاکو وفات یافت خواجه به عزّت و احترام و قدرت از ملازمان و به تعبیری وزیری او بود. (صفا،۱۳۸۲،ج۲،صص۲۱۳-۲۱۴)
مراکبت: هم جواری.
مُکنَت: اسم مصدر عربی، قدرت. (لغ)
اَستِظهار: مصدر عربی، پشت گرمی، قوی پشت شدن به کسی یا امری. (لغ)
مُصاحِب: صفت عربی، هم صحبت، هم نشین و همدم و ملازم. (لغ)
اَدوار: اسم عربی، جِ دَور. گردشهای فلک یعنی زمانها. (لغ)
عَدیل: اسم عربی، همتا، مانند. (لغ)
قَرین: اسم عربی، نزدیک. (لغ)
هیهات: ر.ک ص۵۸/ س۱۰٫