داروغگان: اسم ترکی- مغولی، ج داروغه که در زبان مغولی به معنی (رئیس است) یک اصطلاح عمومی اداری است. از احسن التواریخ چنین مستفاد می شود که داروغه به طور کلی به حکام اطلاق می شده است. بعد ها لقب حاکم پایتخت گردیده . (لغ)
بیابان در بیابان فرو گرفتند: تمام بیابانها را طی کرده و از آنها گذشتند.
لحوق: ر.ک. ص۱۲۲/ س۱۵
تَنسوق: اسم مغولی، هدیه، تحفه، سوقاتی(لغ)
پیشکش: اسم مصدر مرکب، هدیه کهتران به مهتران (لغ)
مُوافق: صفت عربی، مناسب و متناسب بهم، هم آهنگ، در خور.(لغ)
به عزّعرض رساندن: به معرض عرض رسانیدن، به نظرشاه یا امیررساندن. (معین)
راهوار: صفت مرکب، فراخ و نرم رو، مرکب فراخ گام تیز و شتاب رو و خوش راه (ناظم)
نامی: صفت عربی؛ نامدار، مشهور؛ معروف(لغ)
سامی : صفت عربی ، بلند، صاحب سمّو(لغ)
لطف دریابخش: اضافه تشبیهی، لطفی که همچون بخشش و سخاوت دریاست
سُکّان: اسم عربی، ج ساکن، باشندگان (لغ) ساکنان
ترکستان: ر.ک. ص ۱۱۹/س۷٫
سَماع: مصدر عربی، شنیدن (لغ) اداء سماع امر: بجای آوردن امر شنیده.
واجبُ الاتّباع: صفت مرکب عربی ، آنکه یاآنچه متابعت از او واجب شود (لغ)
انفروا ثبات او انفروا جمیعا: قسمتی از آیه ۷۱ سوره نساء و گروه گروه [به جهاد] بیرون روید یا به طور جمعی روانه شوید. (لغ)
غَزا: مصدر عربی، با دشمن دین جنگ کردن (لغ)
اجتهاد: ر.ک ص ۷۲/س۲٫
اجتهاد فی سبیل الله : کوشش در راه خدا.
تَوانی: اسم مصدر عربی، سستی و کوتاهی (لغ)
یوزبکیان: ر.ک.ص ۱۲۳/س۲۱٫
سَرخیلان: اسم مرکب، جِ خیل، سرکرده و سرلشکر، رئیس گروه وسردار جماعت (لغ)
باصد چها و دهه چها: با لشکرهای صدگانه و ده گانه. (در گذشته، لشکریان به گروه های صدنفری یا ده نفری تقسیم می شدند.)
مستقر: ر.ک.ص ۸۵/س۶
عساکرجرّار: اسم مرکب عربی، لشکر جرار، لشکر سخت بسیار، لشکرگران(لغ)
احصا: ر.ک.ص۵۶/س۸٫
قیاس: اسم مصدر عربی، تخمین، حدس (معین)
مصاف: ر.ک .ص۱۱۰/س۱۰٫
نِکایَت: اسم مصدر عربی، زخم، آسیب (لغ)
ساز: ر.ک.ص۹۰/س۱۶
یراق: ر.ک.ص۱۰۹/س۶٫
زواده: ر.ک.ص۱۰۹/س۹٫
آزوق: اسم، آذوقه، غذایی که در سفر با خود دارند، توشه (معین)
وصف جمع شدن غازیان
و چنین حکایت کردند که در کم زمانی از ازمنه همچنین انبوه و کثرتی جهت غزا و جهاد فراهم آمده باشند و درکم عصری از اعصار در ظلّ رایت پادشاهی کامکار و خسروی گردون اقتدار همچنین لشکری جرّار و عسکری بی شمار سمت اجتماع و اقتران یافته باشند لاجرم رایات جهاد به واسطه حسن مساعی عالی حضرت خان عالی مکان در آن زمان ارتفاع یافت وجماعت خیل « والمجاهدون فی سبیل الله» در ظل أعلام ظفرنگار آن حضرت، فضیلت ثواب «لایستوی القاعدون من المومنین غیر اولی الضرر و المجاهدون فی سبیل الله فضل الله المجاهدین علی القاعدین» درجه یافتند و طایفه ی ماموره به فرموده «قاتلوهم یعذبهم الله بایدیکم» در شاهراه مجاهده باکفار مخذول شتافتند و «اولی الضّرر» که ارباب عذرند چون به حکم «انّما الاعمال بالنیّات» به عزم و نیّت جهاد قدم در راه سعی و اجتهاد نهاده بودند.هر چند عذر مرض ایشان را از وصول به صف کفّار و دخول در کثرت « یا ایها الذین آمنوا اذا لقیتم الذین کفروا زحفاً فلا تولوهم الادبار» مانع آمد فاما از ثواب معیت با مجاهدان به حکم «ان بالمدینه اقواما مانزلتم منزلا و لاقطعتم وادیاً الا کانوا معکم قیل و هم بالمدینه یا رسول الله قال نعم حبسهم العذر» محروم و بی بهره نبودند و از جمله آن جماعت یکی این فقیر حقیر بود که درین وقت مبتلا به انواع امراض مختلفه و ممتحن به اصناف عوارض مهلکه شده بودم و به حسب ضرورت درین ولا از حضرت امام زمان مامور شدم که جهت تفقد بدن و رعایت خستگی به جانب بلده سقناق روم و چون رفتن بدان ناحیه اسبابی داشت، مناسب بود ذکر مقدمات حال خویش در این مقام نمودن و التوفیق من الله ذی المنن. (مهمان نامه: ۱۲۶-۱۲۷)
توضیحات:
غازیان: اسم عربی، جمع فارسی کلمه غازی است که بر مطلق جنگجویان و سپاهیان اطلاق می شود (لغ)
اَزمَنه: اسم عربی، جِ زمان، روزگارها ، زمانها (لغ)
غزا: ر.ک.ص۱۲۵/س۱۶٫